000

چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۷

چشمان همیشه بیدار مادرم

خدایا
هرگاه مستاصل از زمین و زمان شدم صدایت کردم و بسیاری اوقات به قضا تن دادم و تو را خطاب نکردم که راضی به شرایط هرچند سخت بودم.
همیشه می گفتم نیازی به گفتن نیست که نگفته ، شنوائی .
میدانی چه آرزوها داشتم و نطلبیدم. در وطن غریب شدم اما تو رابرای وقتی دیگر نگهداشتم.
در غربت ، غریب تر و بی پناه تر شدم و باز تو را برای شرایط سخت تر نگهداشتم.
همیشه می گفتم ، خدا ، کارمند اداره رفع حوایج نیست ، مراجعه به تو نباید به وقت نیاز باشد که نیاز به تو به هنگام عشق ورزی ست . هرگاه حال و هوائی بود آمدم تا یار ببینم اما اینبار یاری می خواهم .
هیچگاه باری نبودی که نتوان بدوش کشید .
در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا
ما را سر تازیانه ای بس باشد

امروز اینجایم و جایم اینجا نیست . باید کنار مادر باشم . برادرم تلفن زد که چشمهای همیشه بیدار مادرم در خطر است . پزشکان وجه جان می ستانند و جان میدهند تا از جان کاسته نشود .
من در این خلوت شب ، تو را صدا میکنم ، چشم های مادرم را به او بده ، هرچه می خواهی از من باز ستان .
صدایت نکردم تا به وقتی اینچنین بی پاسخم مگذاری ، اگر هستی ، خود را بنما .
بگذار باورت کنم بیش از همیشه .
سالها همچون چشمهایش مراقبم بود تا امروز نتوانم برای چشم هایش کاری کنم .
بی چشم او ، چشم نمی گویم . در رنج او حال عشق نمی ماند .
چهار سال در حسرت دیدارش سوختم اما راضیم او ببیند حتی اگر او را نبینم .
مادرم به همراه برادرم رضا .

۶ نظر:

ناشناس گفت...

هرگاه حال و هوائی بود
آمدم تا یار ببینم

ملا حسنی گفت...

فرهاد جان
خیلی متاثر شدم
بسیاری از ما که به غربت پناه آورده ایم وضعیت مشابهی داریم
چه میتوان گفت؟
از نظام سنگدل و ستمگری که دیدار با مادران را نیز از ما گرفته است.
امیدوارم سلامتی و شادی به خانه همه ایرانی ها بازگردد

فرزاد پورمرادی گفت...

فرهاد عزیز از خداوند می خواهم این درد غربت خاتمه یابد . ایران آنقدر وسعت دارد که همه را پذیرا باشد . از خدانو می خواهم ناراحتی مادرت برطرف شود . به امید دیدار

H a m i d ... M i d a f گفت...

فرهاد جان خیلی متأثر شدم
امیدوارم دعا و نیایش‌ات مستجاب شود و دوباره لبخند بر روی لب‌هایت ببینیم، شنیده‌ام پزشکان ایرانی در جراحی چشم بسیار حاذق و خبره هستند

مرد پیر گفت...

درود فرهاد
می خواهم از دل میخواهم که مادر همواره ببیند چه مادر فرهاد باشد چه مادران دیگر
با مهر سیامک

عمو اروند گفت...

قصه‌ی پر دردی است و من با تمام وجودم دردت را احساس می‌کنم

Free counter and web stats