000

دوشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۸

سلب مرجعیت از سوی مجتهد !

رتبه های حوزوی از دید غیر حوزویان بنظر پیچیده می آید اما در واقع زیاد سخت نیست .
آخوندها باید دوره های ابتدایی را بگذرانند تا در مراسم عمامه گذاری ، عمامه دار شوند و پس از آن بایستی دوره های ویژه ای را پشت سر گذارند که در پایان هر دوره با تایید استاد درس مربوطه اصطلاحا پایان نامه یا گواهی کسب شایستگی را دریافت می کنند .
تعداد کمی از طلاب موفق به گذراندن دوره های اجتهاد می شوند . در واقع از دید حوزه مجتهد کسی است که در قرآن، حدیث، رجال، تفسیر، فقه، اصول فقه و علم کلام (عقاید) مطالعه و تحقیق نماید تا ملکه استخراج احکام را از ادلّه معتبره آن (قرآن، حدیث، عقل و اجماع و سیره و غیره) به دست آورد.
و این رتبه البته هنوز مرجعیت نیست ، یعنی کسی که مجتهد شده ، مجتهد است و نه مرجع ( دارای کتاب و شایستگی لازم برای افتاء یعنی فتوا دادن ) همانگونه که آقای منتظری در مورد آقای خامنه ای گفته بود ایشان شایستگی صدور فتوا ندارد .
در قضیه سلب مرجعیت از آقای صانعی از طرف کسانی که خود را اساتید حوزه می خوانند ، یک نکته حائز اهمیت است : این افراد هرچند به طلاب آموزش می دهند تا صلاحیت احراز اجتهاد را کسب نمایند اما هر طلبه بایستی خود مبنای فقهی مسایل را درک نماید و با تسلط بر منابع فقهی ( بویژه قرآن و روایات و کتب مختلف ) پاسخ روز به مسایل را دریابد .
در پایان دوره ها وقتی استاد بر شایستگی طلبه مهر تایید میزند یعنی اینکه این فرد به درجه مورد نظر رسیده و پس از آن فرد باید خود بر مبنای درک و فهم خود به مطالعه بپردازد و با انتشار کتاب ( توضیح المسایل ) که معمولا شاگردانش برایش می نویسند (!) و زحمت آنرا می کشند اعلام مرجعیت می کند . درواقع شاگردان این افراد پس از اتمام دروس نزد اینان ، به مطالعه دروس دیگر و کسب توانایی لازم برای احاطه و اشراف بیشتر بر علوم ( فقه ) می پردازند و چنانچه استعداد و توان کافی داشته باشند ، از این اساتید جلو میزنند !
تا قبل از فوت آقای بروجردی ، در هر دوره ای فقط یک مرجع شیعه شناخته شده بود و دیگران به احترام وی از انتشار توضیح المسایل خودداری می نمودند اما پس از آقای بروجردی تعدادی همزمان اعلام مرجعیت نمودند که آقایان شریعتمداری ، گلپایگانی و نجفی ( و خویی در عراق ) مهمترین و شناخته شده ترین آنها بودند . البته زمانی که آقای خمینی در معرض اعدام ( از سوی شاه ) قرار گرفته بود ، این سه مرجع صلاحیت آقای خمینی را برای مرجعیت تایید نمودند تا بدینوسیله از کشته شدن او جلوگیری نمایند ( حتی شاه از قتل مراجع پرهیز می کرد ) . غافل از آنکه همین فرد با به قدرت رسیدن یکی از آنان _ آقای شریعتمداری _ را ( برخلاف تصور و رسوم حوزه ) از مرجعیت سلب و وی را وادار به توبه از آنچه کرده و نکرده می کند !
بنابراین متوجه می شویم که احراز صلاحیت برای مرجعیت در تسلط هیچکس نیست ، چنانچه در کتب مراجع نیز در باب راه های شناخت مرجع تقلید ، الزامی بر اعلام اسامی یا تایید از سوی شخص یا ارگانی نوشته نشده ، این مردم هستند که با شناخت خود و قبول صلاحیت شخص به تقلید از وی روی می آورند .
حال جالب ست که می بینیم اینروزها صلاحیت مرجعی همچون آقای صانعی از سوی تعدادی اساتید مجهول الهویه (!) زیر سوال میرود . آقای صانعی که سواد و فهم وی از علوم حوزوی ( با توجه به دورهایی که گذرانده و تاییدات اساتید و مراجع بزرگ شیعه مبنی بر احراز صلاحیت و شایستگی اتمام دوره ها ) مطمئنا بسیار بیش از کسانی ست که اعلامیه در سلب صلاحیت وی صادر کرده اند .
اگر قرار بر ابطال درجه علمی ایشان باشد ، می بایست استاد دروس مربوطه در خاتمه همان دروس بدان اشاره می نمود ، نه اینکه ابتدا بزرگان حوزه که نام هرکدام آنها لرزه بر اندام اساتید فعلی حوزه می اندازد ، ایشان را تایید کنند و بعدها افرادی که بعضی حتی صلاحیت شاگردی آنها را نیز نداشته اند بخواهند امضای آنها را ابطال نمایند .
برای درک بهتر مسئله این مثال شاید کارساز باشد :
تصور کنید انترن بیمارستانی حکم سلب صلاحیت علمی جراحی را دهد که سالها به جراحی و مداوای بیماران مشغول بوده !
مرجعیت عنوانی ست که از سوی مردم ( مقلدان ) به فرد اعطا می شود و مسلما سلب آن هم در اختیار همان مردم است .
درپایان بد نیست به این نکته نیز اشاره رود ، اصل تقلید ، اصلی ست که فقط و فقط در زمینه مسایل دینی ( احکام عبادات ) می تواند وجاهت داشته باشد ، همانطور که بیمار برای مداوای دندان درد خود به دندانپزشک رجوع می کند ، معتقدان نیز برای رفع ابهام شکیات و مسایل ابطال روزه و نماز می توانند آزادنه مرجعی برای پاسخ به سوالات خود بیابند و به او رجوع کنند . اما امروزه بستر تقلید را آنچنان گسرده اند که گویا مرجع در جایگاه خدا قرار گرفته و مردم نیز چون فرشتگان دربارش موظف به اطاعت و عبادت شبانه روزی هستند . آنچنانکه مردم را موظف می دانند در هر زمینه ای ( حتی امور تخصصی مانند پزشکی ) از مرجعی ( خامنه ای ) که هنوز فاصله ای بعید تا مرجعیت دارد ، پیروی کنند .
سنگ اولیه این بنا را خمینی با ابداع مقام الهی " ولایت فقیه " گذارد و امروز می بینیم مردم بدون اجازه ولی فقیه حق نوشیدن آب را هم ندارند . چنین است که در شرایط فعلی ، مرجعیت حکم غده سرطانی را دارد که هرکه در دامش افتد سلامت برنخیزد ، امروز رابطه مقلد و مرجع یعنی خروج از دین و شرک مطلق که حتی ریای مقام ولایت فقیه در بیان اطاعت از خداوند نیز مانع از آن نمی شود که بوضوح ببینیم دین جدید ، خدایی نوین آفریده که برخلاف خدای آسمانی در تمامی امور بندگانش ( حتی خصوصی ترین امور ) بی رحمانه دخالت و قضاوت کرده و حکم به فنایش می دهد ، روالی که تاکنون حتی از سوی خداوند اینان دیده نشده !

۱ نظر:

30 گفت...

وبلاگ شما مدتی است در سیمرغ، لینک شده است.

Free counter and web stats