000

جمعه، آبان ۰۸، ۱۳۸۸

توهمات دیکتاتورها ، وای اگر از پس امروز بود فردایی ...

مصاحبه های اوریانا فالاچی با شاه و خمینی را باید خواند ، چند بارهم باید خواند . در مصاحبه با خمینی ، فالاچی آینده فعلی ایران را در همان زمان برای او ترسیم می کند و او را برحذر می دارد از ادامه روشهای بسته و در مصاحبه با شاه ، با چیره دستی فراوان شاه را وادار می نماید تا کیش شخصیت شاهانه را به نمایش بگذارد .
مصاحبه فالاچی با شاه به نوعی می تواند برای درک شرایط امروز ایران هم مفید باشد ، کافی ست تصور کنیم بجای شاه ، خامنه ای سخن می گوید !
در ابتدا به گوشه هایی از گفتگوی فالاچی با خمینی اشاره می کنم ، دید باز مصاحبه گر جنجالی ایتالیایی ستودنی ست .

فالاچی : من بیرون از اینجا و در تهران هم افرادی را دیدم که " خمینی خمینی " می کنند . اینها یک احساسی به آدم می هند که از یک تعصبی می آید . آیا شما این را خطرناک نمی بینید برای پیشرفت آدم ، رشد انسان ؟
خمینی : این تعصب نیست . این آزادی دوستی ست ....

فالاچی : شما خطر فاشیسم را در ایران امروز می بینید ؟
خمینی : هیچ ، ابدا ! مادامی که این ملت به اسلام توجه دارد و تابع اسلام است و ما می خواهیم حکومت اسلامی درست بکنیم ، هیچ خوفی نیست . هیچ دیکتاتوری نخواهد بود .دیکتاتوری در آن معصیت بزرگ است . و فاشیستی از معاصی بزرگ است پیش ملت ما . و هیچ همچو خطری نیست پیش ما .

فالاچی : این خطر همیشه هست توده ی مردم بتدریج نوعی حکومت دیکتاتوری را بوجود بیاورند و آن رژیمی که بوجود می آید کاملا متکی به افکار عمومی ست اما در اعمال خودش مثل همان مطلق العنان ها عمل می کند .
خمینی : توده ی مردم ما مسلمان ست . تعلیمات اسلامی همانطوری که در روحانیت هست ، آنها به مردم هم تعلیم کردند و تمام این مسائل اسلامی که بر مبنای عدالت است و بر مبنای آزادی ست .

فالاچی : این چادر ، آیا صحیح است که این زنها خود را در زیر چادر مخفی کنند ؟ این زنها در انقلاب شرکت کردند ، کشته دادند . زندان رفتند، مبارزه کردند . این چادر هم یک رسم از قدیم مانده ای ست ، حالا دیگر دنیا عوض شده ...
خمینی : اولا این که این یک اختیاری ست برای آنها ، خودشان اختیار کردند..... برای حدود زنهایی که به سن و سال شما رسیده اند هیچ چیزی ( حجابی ) نیست . (!)

گویا فالاچی با شناخت صحیح از تاریخ سعی می نموده بگونه ای خمینی را از آینده تاریک آگاه سازد .
....................
و اما مصاحبه خبرنگار ایتالیایی با شاه ، به نزدیکی دیدگاه های آنزمان شاه و امروز خامنه ای توجه نمایید :

فالاچی : ....
شاه : من به خدا ایمان دارم ، از زمانی که خدا آن رویاها را به من داد ...
فالاچی : رویا ؟ از کجا ؟
شاه : از امامان . ..... من امام را دیدم ولی هیچکس دیگر ( آنهایی که با من بودند ) او را ندید(ند).... رویاهای من معجزه ای بودند که کشور را نجات دادند .دوران سلطنت من کشور را نجات داده و این بخاطر این بوده که خدا در کنارم بوده ....این عادلانه نیست که تمام اعتبار کارهایی را که برای ایران کرده ام به خودم نسبت دهم ... برای اینکه می دانستم کس دیگری پشتیبان من ست و او خدا بود ......

فالاچی : اعلیحضرتا ، این رویاها را فقط در ایام کودکی داشته اید یا وقتی که بزرگ هم شده اید برایتان روی داده ؟ (!)
شاه : من نمی توانم به شما بگویم که راجع چی بوده .... باید محرمانه بماند .... من به این نوع احساسات اعتقاد دارم .. من این نوع احساسات را همیشه دارم مانند غریزه ام ... زندگانیم به سمت سرنوشت پیش می رود... ( و در تنهایی ) باید که رنج می کشیدم ... و خود را تسکین می دادم که دست تقدیر است ... شما نمی توانید بر در مقابل سرنوشت بشورید وقتی که شما ماموریتی برای تمام کردن دارید ... و برای یک شاه احساسات خصوصی به حساب نمی آیند ... این موضوع فمینیست مثلا ، این فمینیست ها چه می خواهند ! ... شما ( زنان ) حتی یک آشپز ماهر به جهان تحویل نداده اید ! ...

_______________________

مسلما در نظرات شاهانه نزدیکی بسیاری را می توان با آرای ولی فقیه امروز ( خامنه ای ) یافت :
1. هر دو نفر معتقدند خوابهایی ( رویاهایی ) از امامان دیده اند .
2. در این رویاها ائمه آنها را از مشکلات و حوادث سخت نجات داده اند .
3. خداوند رسالتی بزرگ بر دوششان نهاده .
4. برای انجام این رسالت از احساسات خود می گذرند و خود را ( مظلومانه !) کاملا وقف هدف الهی تعیین شده می کنند .
5. در انجام این رسالت تنها هستند و گله مند که چرا دیگران نمی توانند آنها را درک کنند .
6. شاه و خمینی هر دو در همین مصاحبه ها به کمونیستها اشاره کرده اند و از آنها بعنوان دشمنی خطرناک نام بردند . خامنه ای نیز در این ایام از " دشمن " یاد می کند و برای دفع این دشمن حاضر به انجام هر عملی ست .
.....
اما یک نکته در شباهتهای رفتاری خامنه ای و شاه قابل هضم نیست :
شاه اگر چنان توهماتی را داشت ، بدلیل شاه بودنش بود .
1. او را بعنوان قدرت حاکم و بلامنازع منطقه می شناختند .
2. در انتخابات ریاست جمهوری امریکا ، کاندیداها سعی میکردند تا حمایت او را جلب کنند . وی از جمهوری خواهان به شدت حمایت می نمود .
3. در تمام دنیا از او استقبالی رسمی و شایسته می شد . به هر دانشگاهی برای سخنرانی می رفت ، مدرک افتخاری دکترای آن دانشگاه را به او اهدا می کردند .
4. در تمام خاک ایران او را بعنوان شاه می شناختند و شریک یا رقیبی برایش متصور نبودند .
5. ارتش او مسلح ترین و قوی ترین ارتش منطقه بود ، ژاندارم خلیج فارس بود .
6. اعراب برای ملاقات با او وقت قبلی می گرفتند و بسیاری از رهبران عرب را لایق دیدار نمی دید . .....

اما خامنه ای چرا دچار این توهم شده ؟! با اینکه :
1.کسی او را در جهان تحویل نمی گیرد . نه تنها قدرت اعمال نفوذ بر قدرتهای جهانی ، که حتی در منطقه هم دارای قدرت نیست و امارات و بحرین و یمن برایش شاخ شده اند .
2.هیچ کشور معتبر جهان پذیرای او نیست و حتی رییس جمهور منتصبش را هم به رسمیت نمی شناسند .
3.رییس دولتش وقتی به دانشگاه کلمبیا رفت ، بجای خیر مقدم صراحتا و در حضورش او را " کوتوله دیکتاتور " خطاب کردند .
4.در ایران نه تنها او را بعنوان مرجع تقلید قبول ندارند که حتی برای مقامش بسیاری دیگر را شایسته تر می دانند .
5.در خلیج فارس همه بر علیه او هستند و بر تمامیت ارضی خاک ایران گستاخانه وارد عمل شده اند ، اما مصیبت واقعی اینجاست که 6.پلیس گوش به فرمانش برای رضایت خاطر متجاوزان و گستاخان ، مردم معترض به ادعای وقیحانه امارات را در مقابل دیدگان کارمندان و نمایندگان همان کشور ، در تهران ( پایتخت ایرات ) کتک می زنند ...
نفوذ در خلیج فارس پیشکش ، آرزوی آن را دارد که کشوری از مقامات رسمی حکومتش برای بازدیدی دعوت کند .

شاید بهتر آن است که بگوییم خامنه ای بیش از توهم ، جو زده شده و گویا خودش هم مقامش را را باور نموده ، جانشین خدا ، ولی فقیه ، نایب امام عصر .... ای کاش کسی در گوش او این شعر را بخواند :
" وای اگر از پس امروز بود فردایی "

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats