000

جمعه، مهر ۰۲، ۱۳۸۹

خالی بندی انیس نقاش ( طرف چیزی از احمدی نژاد کم نداره !)

وقتی مصاحبه انیس نقاش با روزنامه ایران را خواندم پیش خود بجای صورت گرد توپولی انیس ، چهره محمود احمدی نژاد برایم تداعی شد ، نه این که کراهت سیمای این دو نفر باعث این تداعی شود ، خیر ، وقاحت در بیان دروغ هایی بی شرانه که گویا مخاطب را همچون خودشان احمق فرض می کنند ، آنچنان جلوه گری می نماید که گویی یک روح تمامی بدنهای امت ذوب شده را تصرف نموده که به یک شیوه استدلال می کند و به یک زبان ( استحمار مخاطب ) سخن می گویند و به ساز ( ولایت ) جای دوست و دشمن را نشان می دهند .
انیس نقاش با خودفروشی و به خدمت نظام جمهوری اسلامی درآمدن توانست هرآنچه که در خواب هم نمی دید ، بدست آورد . او که در سراسر عمر آرزوی کشیدن تابلوی یک کوخ را داشت ، کاخ ( برج ) های بسیاری را در تهران تصاحب نمود تا سرسپردگان بدانند چه گنجی برای افراد خودفروخته در اینجا نهفته !

انیس نقاش در این مصاحبه گفت وقتی توافقی بین جمهوری اسلامی و دولت فرانسه برای مبادله زندانیان صورت گرفت ، وی برای قبول آزادی خود قائل به انجام 5 شرط از سوی دولت فرانسه شد !
لطفا نخندید ، بسیار هم جدی گفته ، یعنی دولت فرانسه خواسته این تروریست را از زندان آزاد کند اما زندان های فرانسه چنان به مذاق انیس خوش آمده بود که اعلام نمود نخیر ، کجا از اینجا بهتر ، مگر اینکه اول یک میلیارد دلار به دولت ایران بدهید !
دولت فرانسه دست به سینه اطاعت امر کرد و پول درخواستی انیس را به ولایت فقیه تسلیم نمود .
اما این پایان ماجرا نبود ، هنوز 4 شرط دیگر انیس می بایست انجام می شد :
انیس شرط کرد که باید رجوی و سازمان مجاهدین از فرانسه اخراج شوند ، یعنی کاری که از نظام جمهوری اسلامی بر نیامده بود و سازمانهای جهانی نیز نمی توانستند در آن مسئله ابراز وجودی کنند ، به کرشمه ای از سوی انیس نقاش صورت پذیرفت و مجاهدین به عراق تبعید شدند !
شرط سوم عودت اخراجیان عراقی بود که مامور ویژه رییس جمهور فرانسه پابرهنه وبا هواپیمای اختصاصی به عراق رفت و یقه این دو را از دست صدام رها نمود و اینان را با سلام و صلوات و البته بخاطر گل روی انیس ، به فرانسه بازگرداند !
شرط چهارم قطع ارسال اسلحه به عراق و کمک به صدام بود . در این مورد هم لابد رییس جمهوری فرانسه صنایع نظامی تولید سلاح فرانسه را تعطیل نمود تا اسلحه ای به دست صدام نرسد و انیس حاضر شود حکم آزادیش را قبول کند !
شرط پنجم هم آزادی همکاران وی در ترور نافرجام بختیار بود . دولت فرانسه سریعا همه را آزاد نمود !

عرض کردم که ، لطفا نخندید . فقط ببینید این تروریست احمق در درون نظام چه دیده که گویا همه را مشنگ فرض نموده تا چنین خزعبلاتی را به خورد ملت دهد . مطمئنا هستم انیس نقاش هم مثل احمدی نژاد ، مثل احمد خاتمی ، مصباح یزدی ، جنتی ، خزعلی ، خامنه ای و .. مثل همه اینها فکر می کند چنانچه سخنی از دهان لجام گسیخته اش خارج شود ، دیگران ملزم به باور آن هستند .
خلاصه اینکه دولت فرانسه هرچه به انیس نقاش التماس می کرد که از خر شیطان بیا پایین و از زندان ما به بهشت جمهوری اسلامی برو ، این تروریست تپل قبول نمی کرد و هربار شروطی سنگین تر را جلوی پای فرانسویها میگذاشت و آنان هم مجبور می شدند سریعا خواسته او را انجام دهند مبادا وی تصمیم بگیرد تا آخر عمر در فرانسه باقی بماند .
حالا هرچقدر دلتان می خواهد بخندید ، بخندید به ادعاهای انیس نقاش و ادعاهای احمدی نژاد و خامنه ای و ... و البته گریه کنید به حال و روز ایران و ایرانی که بدست این بی شرمان در اسارت ست .

۵ نظر:

حسین . امیریه گفت...

فرهاد جان همانطور که گفتی باید گریه کرد که جدای آنکه کشتند و چاپیدند و و و و . . . حال با شکر خوردنهایشان در اینجا و آنجا جهانیان همه مارا به همان چشمی نگاه میکنند که به آنها مینگرند .

فرهاد گفت...

حسین عزیز
دقیقا منظور منم همینه ، از یه طرف پول ملت و از طرفی جان ملت و از سویی هم آبروی مردم را می برند ، باید با اعتراض به دنیا بگیم که اینها از ما نیستند ، قاتل جوانها و عرب زدگان مرتجعی هستند که تصور می کنند هنوز یکصد سال پیش ست که علم مردم همانی ست که ملای ده برایشان بیان می کند

عبداللطیف عبادی گفت...

با عرض سلام خدمات جناب آقای فرهاد حیرانی
بنده جوانی هستم گمنام و عاشق مطرح شدن . الان قریب به 24 سال هست که به منظور مطرح شدن ، مشغول مطالعه و تحقیقات علمی و آکادمیک هستم و در این ربع قرن تا آنجا که توانسته ام به بهانهء دفاع از حقوق ملت ایران و مبارزه با ظلمها و ستمگیری ها و بی عدالتی ها نوشته ام و گفته ام و کار کرده ام . با چندین گروه و تشکیلات هم کار جدی کردم که عاقبت به زندان افتادم و سالهای 1373 ، 74 ، 75 و 76 را در زندان بودم . به مدت دوازده سال هم از تمام حقوق اجتماعی ام محروم بودم . اما متاسفانه همچنان مطرح نشده ام . در طول دوران زندان سلامتی جسمی ام از بین رفت و الان هم دارم با انگشتان یک دستم این کامنت را تایپ می کنم . قریب به چهارده سال هم هست که تحت مداوا هستم و امیدی هم به بهبودی سردردهای شدید میگرنی ، از بین رفتن تدریجی بینایی و از کار افتادگی دستم که همگی ناشی از همان بازجویی ها و حبس کشیدن های سالهای محبوس بودنم هست ندارم . زندگی شخصی ام که بر باد رفت و خلاصه اینکه حکومت عزیز جمهوری اسلامی تنها راهی را که پیش پایم گذاشت همین زندگی رنج آلودی هست که دارم و انشاء الله که با مردنم راحت شوم . منتها علیرغم اینهمه کاری که برای مطرح شدن کردم هنوز مطرح نشده ام . بعضی از دوستان من ما حتی برای مطرح شدن بیشتر زیر شکنجه مردند و بعضی هایشان هم هنوز جنازه هایشان پیدا نشده است . و خلاصه هیچکداممان بالاخره مطرح نشدیم . اما همان زمان که ما در زیر زمین های وزارت اطلاعات - که البته بنده و آن عزیزانم همگی مزدورش بوده ایم - خون از سر رویمان می بارید ، شما شکر خدا در کشور زیبای آلمان مشغول نوشیدن آبجوی خوش طعم باواریا بودید و در مقابل تلوزیونهای قشنگتان برای هموطنانمام برنامه های سرگرم کنندهء خیلی خوبی می ساختید و پخش می کردید و با سوئیچ های بنزها و بی ام و های باشکوهتان بازی می کردید تا آزادیخواه و گمنام باقی بمانید
بهرحال ، غرض از نوشتن این کامنت این بود که اگر ممکن هست بنده را راهنمایی کنید که دیگر چه خاکی باید بر سرم بریزم تا مثل شما مطرح و محبوب شوم؟ البته دوستانی مثل کریم پورحمزاوی - که در سالهایی که بنده مشغول تحمل شلاق و کابلهای بازجوهای وزارت اطلاعات بودم در بغل والدهء محترمه شان شیر میل می فرمودند - نظرشان این است که بنده استعداد مطرح شدن ندارم و نمی توانم جای مرحوم حسین درخشان را بگیرم . به نظر آیا واقعا" امیدی به مطرح شدن من هست؟ آیا بنده می توانم در بین مبارزان جان بر کفی مانند حضرتعالی و کریم حمزاوی که با گذاشتن عکس های فتوشاپی و کون لختی مقامات جمهوری اسلامی در وبلاگهایتان و نیز خوردن کباب گوشت خوک در سبزه زارهای اطراف برلین و نیز با خوابیدن در سواحل نیوزیلند و نوشیدن شراب شیراز همراه با جوجه کباب و آروغ زدنهای انقلابی بعد از آن ، به مبارزه ای بی امان با آن حکومت پرداخته اید و الحق والانصاف رهبران جنبش زنان هستید و بدون هیچ چشمداشتی به حقوق و مزایای پناهندگی و یک جای دیگر خانمها ، می روید تا حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کنید ، جایی داشته باشم و مطرح شوم؟ آیا امیدی به نجات من از این عقده های گمنامی و عشق به مطرح شدن هست؟

ارادتمند شما
عبداللطیف عبادی
بازجو و شکنجه گر وزارت اطلاعات ، عامل اطلاعاتی سپاه پاسداران و دوست و همفکر سعید امامی حسین درخشان ، و غلام حلقه بگوش محمود احمدی نژاد

عبداللطیف عبادی گفت...

با عرض سلام خدمات جناب آقای فرهاد حیرانی
بنده جوانی هستم گمنام و عاشق مطرح شدن . الان قریب به 24 سال هست که به منظور مطرح شدن ، مشغول مطالعه و تحقیقات علمی و آکادمیک هستم و در این ربع قرن تا آنجا که توانسته ام به بهانهء دفاع از حقوق ملت ایران و مبارزه با ظلمها و ستمگیری ها و بی عدالتی ها نوشته ام و گفته ام و کار کرده ام . با چندین گروه و تشکیلات هم کار جدی کردم که عاقبت به زندان افتادم و سالهای 1373 ، 74 ، 75 و 76 را در زندان بودم . به مدت دوازده سال هم از تمام حقوق اجتماعی ام محروم بودم . اما متاسفانه همچنان مطرح نشده ام . در طول دوران زندان سلامتی جسمی ام از بین رفت و الان هم دارم با انگشتان یک دستم این کامنت را تایپ می کنم . قریب به چهارده سال هم هست که تحت مداوا هستم و امیدی هم به بهبودی سردردهای شدید میگرنی ، از بین رفتن تدریجی بینایی و از کار افتادگی دستم که همگی ناشی از همان بازجویی ها و حبس کشیدن های سالهای محبوس بودنم هست ندارم . زندگی شخصی ام که بر باد رفت و خلاصه اینکه حکومت عزیز جمهوری اسلامی تنها راهی را که پیش پایم گذاشت همین زندگی رنج آلودی هست که دارم و انشاء الله که با مردنم راحت شوم . منتها علیرغم اینهمه کاری که برای مطرح شدن کردم هنوز مطرح نشده ام . بعضی از دوستان من ما حتی برای مطرح شدن بیشتر زیر شکنجه مردند و بعضی هایشان هم هنوز جنازه هایشان پیدا نشده است . و خلاصه هیچکداممان بالاخره مطرح نشدیم . اما همان زمان که ما در زیر زمین های وزارت اطلاعات - که البته بنده و آن عزیزانم همگی مزدورش بوده ایم - خون از سر رویمان می بارید ، شما شکر خدا در کشور زیبای آلمان مشغول نوشیدن آبجوی خوش طعم باواریا بودید و در مقابل تلوزیونهای قشنگتان برای هموطنانمام برنامه های سرگرم کنندهء خیلی خوبی می ساختید و پخش می کردید و با سوئیچ های بنزها و بی ام و های باشکوهتان بازی می کردید تا آزادیخواه و گمنام باقی بمانید
بهرحال ، غرض از نوشتن این کامنت این بود که اگر ممکن هست بنده را راهنمایی کنید که دیگر چه خاکی باید بر سرم بریزم تا مثل شما مطرح و محبوب شوم؟ البته دوستانی مثل کریم پورحمزاوی - که در سالهایی که بنده مشغول تحمل شلاق و کابلهای بازجوهای وزارت اطلاعات بودم در بغل والدهء محترمه شان شیر میل می فرمودند - نظرشان این است که بنده استعداد مطرح شدن ندارم و نمی توانم جای مرحوم حسین درخشان را بگیرم . به نظر آیا واقعا" امیدی به مطرح شدن من هست؟ آیا بنده می توانم در بین مبارزان جان بر کفی مانند حضرتعالی و کریم حمزاوی که با گذاشتن عکس های فتوشاپی و کون لختی مقامات جمهوری اسلامی در وبلاگهایتان و نیز خوردن کباب گوشت خوک در سبزه زارهای اطراف برلین و نیز با خوابیدن در سواحل نیوزیلند و نوشیدن شراب شیراز همراه با جوجه کباب و آروغ زدنهای انقلابی بعد از آن ، به مبارزه ای بی امان با آن حکومت پرداخته اید و الحق والانصاف رهبران جنبش زنان هستید و بدون هیچ چشمداشتی به حقوق و مزایای پناهندگی و یک جای دیگر خانمها ، می روید تا حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کنید ، جایی داشته باشم و مطرح شوم؟ آیا امیدی به نجات من از این عقده های گمنامی و عشق به مطرح شدن هست؟

ارادتمند شما
عبداللطیف عبادی
بازجو و شکنجه گر وزارت اطلاعات ، عامل اطلاعاتی سپاه پاسداران و دوست و همفکر سعید امامی حسین درخشان ، و غلام حلقه بگوش محمود احمدی نژاد

فرهاد گفت...

جناب آقای عبادی
تا آنجا که من از شما شناخت دارم ، شما فردی هستید خودرای ، خودمحور و متاسفانه بسیار خودخواه !
از آنجایی که اتهامات واهی و نقد های غیر متعارف و دروغین بسیاری از شما خوانده ام ، مطمئن هستم توهمات حضرتعالی در مورد خودتان هم باورتان شده و الا کسی که به قول خودتان 24 سال تحقیق کرده باشد قاعدتا بایستی از اصول بدیهی و اولیه تحقیق که همانا دوری از تحریف و دوری از دروغ و انگ زدن ست اطلاع داشته باشد.
شما فردی هستید که توقع دارید دیگران شما را همانگونه که خود مایل هستید باور نمایند و تصور می کنید در مواردی که مطلبی می نویسید کسی حق نقد ندارد .
برای مطرح نمودن خود به همه ، آنچه می پسندید می دانید نسبت می دهید و هر برچسب ناچسبی را نثار منتقد می کنید ، روی سخنم با مطلب بی پایه شما در مورد خودم نیست که البته بسیار مشتاقم تا باندی را که ادعا نموده اید عضو آن هستم و از ترکیه تا ژاپن را پوشش میدهم افشا نمایید .
تهمت زدن برای ترساندن دیگران منطقی ست که فقط ذوب شدگان ولایت از آ پیروی می کنند و متاسفانه شما نیز چنین منطق و سبکی را بکار می برید غافل از آنکه تاریخ مصرف چنین حربه هایی گذشته و سلاحی ست که صاحب خود را نشانه می رود .
جناب عبادی عزیز !
همانگونه که تهمت های شما آشکارا بهانه جویی هایی بچه گانه ست ، ادعاهای شما نیز آبکی تر از آنی ست که بخواهید خود را آنگونه که توصیف می کنید باور کنند .
از اعتقادات دگم شما همین بس که همه جا پیام می گذارید و از آزادمنشی دیگران برای بیان عقاید دیکتاتورمآبانه خود استفاده می کنید اما هر پیام مخالفی را در وبلاگ خودتان سانسور نموده و از درج آن خودداری می کنید .
با تشکر از توجه حضرتعالی ، بی صبرانه منتظر افشای باندی هستم که اعلام نموده اید عضوی از آن می باشم ، شاید با کمک شما بتوانم جایگاهم را در این باند مخوف بیابم و از ثمراتش بهره مند شوم.

Free counter and web stats