000

دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

گفتگو با شیرین نشاط ، کارگردان فیلم زنان بدون مردان

همانطور که قبلا هم اشاره کردم ، من شیرین نشاط را دوست دارم ، البته این علاقه را پس از گفتگو با او کشف کردم .کاش همه هنرمندان ما چنین بی ریا و دوست داشتنی و مردمی ( همدرد مردم ) می بودند .
این گفتگو را می توانید در 3 قسمت ببینید و باز هم کاش تمامی صحبتهای قبل و بعد از مصاحبه را هم ضبط می کردیم تا ببینید چقدر بی تکلف و صمیمی و متواضع از خود و از فیلمش می گوید و چقدر عمیق و پراحساس با مردم وطنش همدردی می کند .


قسمت اول


قسمت دوم


قسمت سوم

یکشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۹

نشاطی به شیرینی شیرین نشاط



شیرین نشاط برنده جایزه شیر نقره ای در شصت و ششمین جشنواره ونیز ، برای کارگردانی فیلم " زنان بدون مردان " شد .

وقتی قرار شد برای مصاحبه نزد شیرین نشاط برویم ، سعی کردم تصویری از او در ذهن داشته باشم . هرچند تقریبا تمامی اطلاعات لازم را از طریق اینترنت و دوستان بدست آورده بودم اما دقیقا نمیدانستم با چه تیپ شخصیتی روبرو خواهم شد .
دروغ چرا ؟! تا قبر آآآبه خودم گفتم ، خب ، شیرین نشاط هنرمندی ( عکاس ) بوده که در اولین تجربه سینمایی توانسته تحسین منتقدین و نیز جایزه شیر نقره ای شصت و ششمین جشنواره ونیز را از آن خود کند ، اولین قدم و موفقیتی بزرگ ، موضوع فیلم در مورد مبارزه 4 شخصیت داستانی زن ست که برای رهایی از محدودیت های خاص اجتماعی تلاش می کنند ، پس خانم ، فمینیست هم باید باشه ، خلاصه هرطور برآورد کردم دیدم نخیر ، با کسی روبرو خواهم شد که انگار از دماغ فیل افتاده !
چکنم که این درد هنرمندان ایرانی ست که تا توجه چند نفر به آنها معطوف می شود ، انگار شخصیتی دیگر پیدا می کنند !
اما به محض وارد شدن به اتاق مصاحبه ، بلند شد و بسیار صمیمی و خودمانی برخورد کرد . با اینکه ساعتها در این اتاق انواع و اقسام سوالات ( معمولا تکراری ) مصاحبه گران متفاوت را پاسخ داده بود و چهره خسته اش حکایت از نیاز به استراحتی چند ساعته می کرد ، اما آنچنان صمیمی و بی ریا به استقبال ما آمد که گویی منتظرمان بوده ! ( که فهمیدم این اشتیاق و استقبال بدلیل ایرانی بودمان ست ) .
ابتدا خواستم سوالات را با هم مرور کنیم تا یک پیش زمینه و آمادگی بدست آورد و اگر احتمالا به منبع و آماری نیاز دارد ، فراهم کنیم اما خیلی راحت گفت خیر ، ترجیح می دهد بدون آمادگی به سوالات پاسخ دهد ، می گفت اگر از سوال اطلاعی نداشته باشد راحت تر است .
دقایق قبل و بعد از گفتگو به صحبتهایی در رابطه با فیلمش گذشت و نهایتا نظرش را در مورد مرگ پرسیدم تا بتوانم روایتش را در مورد مونس ( یکی از 4 شخصیت داستانی فیلم ) بهتر حس کنم .همه را گفتم تا به اینجا برسم که شیرین نشاط یکی از صمیمی ترین ، دوست داشتنی ترین ، بی ریا ترین ، ساده ترین ( به معنای مثبت ) ، خوشرو ترین ، متین ترین ، متواضع ترین و در عین حال واقع بین ترین زنانی ست که دیده ام .
پس از برنامه و در راه بازگشت به خانه ، پیش خود یکبار دیگر رفتار او را مرور کردم ، با تمامی انتقادهایی که به نظراتم داشت و در طی گفتگو ، برداشتم از فیلم را اشتباه خوانده بود ، اما احساس بدی نداشتم ، اول اینکه من اصلا منتقد فیلم نیستم و دروغ چرا ؟! تا قبر آآآآ ، اصلا اهل فیلم هم نیستم ، پس حق او بوده که به صراحت دید مرا از فیلمش رد کند ( در نوبتی دیگر در موردش خواهم نوشت ، گاهی من مخاطب از قطعه ای موسیقی و یا سکانسی از فیلمی یا گفتاری از شخصیتی ، برداشتی دارم که نظر خالق آن نبوده ، هرچند شاید این برداشت را دیگر مخاطبان هم بدست آورده باشند ) .از انتقادش به نقدم خوشم آمد ، بدلم نشست ، نه چون نقدم را بی پایه یا انتقاد او را درست میدانم ، نه ، دروغ چرا ؟! تا قبر آآآآ . بدلم نشست چون شیرین نشاط را دوست داشتنی یافتم . هنرمندی از جنس مردم ، بی تکبر ، عاشق مردمش ، مهربان و اهل درد ، نقدپذیر و اهل مشورت .
خانم شیرین نشاط عزیز
خوشحالم که شما را از نزدیک دیدم ، خوشحالم که توانستم دقایقی با شما صحبت کنم . مطمئنا روزی که فیلم شما به نمایش عمومی درآید ، دوبار به دیدنش خواهم رفت . بار اول برای دیدن فیلم شما و بار دیگر برای آنکه شما و افکار شما را در فیلمتان بیابم .


جا دارد بار دیگر از محمد پاسدار عزیز تشکر کنم که چنین فرصتی را فراهم آورد تا با هنرمندی براستی دوست داشتنی گفتگو کنم .

چهارشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۹

شعر طنز دانشجویان در مورد رهبر و فاطی کماندو

دانشجویان بدون هراس از تهدیدات و تحدیدات ، در وصف رهبر و فاطمه رجایی چه زیبا سروده اند :
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیری
آنقدر زنده بمونی تا بجای من بمیری !



یکشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۹

ایرانیان برلین : اعتراض به سرکوب و اعدام








روز شنبه 22 ماه مای ( 22 Mai ) ایرانیان برلین در اعتراض به سرکوب ، اعدام و ترور توسط جمهوری اسلامی راهپیمایی کردند .مسیر این تظاهرات از خیابان های اصلی شهر برلین شروع و در محل لوح یابود قربانیان ترور دولتی رژیم جمهوری اسلامی در رستوران میکونوس برلین خاتمه یافت.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹

به چنین عدل و به دیوار و درش باید ....

در اینکه قوه قضاییه بیش از آنکه قوه قضا و دادخواهی باشد ، تبدیل به ابزار دست خامنه ای و بازیچه اطلاعات شده ، شکی نیست اما جار زدن آن هم کار هرکسی نیست ،مثل انداختن تشت رسوایی از بام ! .
حداقل قاضی باید آنقدر شرم داشته باشد که اگر حکمی صادر کرد ، فریاد نزند که من بدلیل دریافت رشوه و یا ترس از مدعی چنین حکم نموده ام .
حال حکایت جناب لاریجانی ، البته صادق شون ست که در یک مصاحبه و در ملاعام و با صدای رسا داد برآورده که بنده ( یعنی همان صادق لاریجانی ها ) برخلاف سیاست کلان و نظر رهبری عمل نمی کنم !( گور بابای قانون !) .
به زبان ساده : عدل و داد کشک ست که باید قضات آنرا بسابند و الا حکم را جای دیگری می دهد و بنده ( یعنی همان لاریجانی کذایی ) کاره ای نیستیم الا عروسک ، البته نه از نوع باربی که از نوع دارا و سارا !
حالا این جناب بین لاریجانی ها صادقشون هست ، دیگه وای به حال جوادشون ، که چه خواهد کرد در پاچه خواری !
حالا آقایانی که خود را رهبر و نماینده و سخنگوی جنبش مردم ایران می خوانند هی گلو و حنجره پاره کنند که ما به قانون متوسل می شویم و شکایت می کنیم و چه و چه و چه ....
وقتی این مصاحبه صادق لاریجانی را که بیش از آنکه به رییس قوه قضاییه شبیه باشد ، به مصاحبه پیشکار و آجودان رهبری شباهت دارد را خواندم ، یاد شعر معروف میرزاده عشقش افتادم :
( میرزاده عشقی این شعر را خطاب به مجلس آن زمان سروده ، اما من این شعر را هم به مسجد شورای اسلامی و هم قوه قضاییه و هم رهبری و هم قوه مجریه و هم بسیجیان ساندیس خور و هم ما بقی اراذل و اوباش تقدیم می کنم )

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید

به حقیقت در عدل ار در این بام و در است
به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید

آن‌که بگرفته از او تا کمر ایران را گه
به مکافات الی تا کمرش باید رید

پدر ملت ایران اگر این بی پدر است
بر چنین ملت و روح پدرش باید رید

به مدرس نتوان کرد جسارت اما
آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید رید

این حرارت که به خود احمد آذر دارد
تا که خاموش شود بر شررش باید رید

شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد
غفرالله کنون بر اثرش باید رید

آن دهستانی بی مدرک تحمیلی لر
از توک پاش الی مغز سرش باید رید

گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله
بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید

ار رَود موتمن‌الملک به مجلس گاهی
احترامن به‌ سر رهگذرش باید رید


نکته داخل پرانتز :
1. ( مصاحبه لاریجانی تنها یک حسن داشت ، اینکه به زبان بسیجی اعلام کرد آقای خامنه ای با تمام همت و کار مضاعفش ، هنوز از دستگیری موسوی و کروبی وحشت دارد ، این یعنی اینکه جناب رهبری حضور مردم را باور کرده و می داند اگر مردم بخواهند می توانند تاج و تختش را تار و پود کفنش کنند )
2.( وقتی هویدا از مجلس شورای وقت رای اعتماد گرفت و نخست وزیر شد ، خبرنگاران از او پرسیدند برنامه دولت شما چیست .
هویدا خیلی خونسرد پاسخ داد : برنامه دولت بنده ، اجرای منویات شاهنشاه آریامهر ست !
نقل امروزمان ست که نمایندگان مسجد اسلامی ، رییس قوه قضاییه و همه و همه فقط بدنبال اجرای خواست رهبری هستند . این وسط بعضی وقتها احمدی نژاد زیر آبی میره که معلوم نیست چه آتو و چه گزگی از خامنه ای داره که فعلا بر خر مراد - منظورم لاریجانی ها نیست ، یکی دیگه ست !- سواره .
مطمئن باشید تا چند وقت دیگه تمامی عناوین و القابی مثل رییس و سرپرست و غیره حذف میشه و بجای آنها می گویند پیشکار رهبری در قوه قضاییه ، دست بوس رهبری در قوه مجریه ، پاچه خوار رهبری در مسجد اسلامی و ... )

یکشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۹

تکذیبیه فوری !

احمدی نژاد : ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم !
فرهاد ( که بنده باشم ) بدینوسیله اکیدا و موکدا و مصرا اعلام می کنم که اینجانب هیچ رابطه ای با مادر ایشان نداشته ام و آقای احمدی نژاد از تبار بنده نبوده و نیستند و اصولابنظر می رسد ایشان از تبار همان ضحاک ، خامنه ای و مصباح یزدی باشند .
لذا هرگونه رابطه نزدیک از نوع خونی یا جونی یا ... را تکذیب نموده و طبق قوانینی که اصولا ایشان و نزدیکانش آنها را قبول ندارند ، تقاضا می نمایم مراتب جهت روشن نمودن افکار عمومی در همان سایت و با همان حروف و در همان صفحه درج شود .
امید ست تکذیبیه فوق پاسخی درخور باشد به کسانی ( مثل این کریم پورحمزاوی ) که تلاش می کنند وجود ما را به موجود بی وجودی چون احمدی نژاد متصل نمایند .
در کتب مقدسه نیز از این رویداد چنین یاد شده :
قرآن : خلق المموتی من میمون ، و ما ادراک من میمون . المظلوم میمون من هذا الواقعه !( یعنی ما مموتی را از میمون آفریدیم ، و تو نمیدانی که میمون چیست ، همانا میمون مظلوم واقع شد دراین واقعه ) .
انجیل : در آغاز هیچ نبود و تنها کلمه بود که هیچکس بر زبان نراندی و هیچ تنابنده ای را به آن نخواندی . و چون هیچ نبود خدا را تصور آمد که او چیزی ست ، اما نبود . و خدا کلمه را به آدم بخشید تا جهان پر شود از عطر این کلمه و پدر آدم درآورد از این کلمه .
تورات : و خدا شبی بر مموتی نازل شد و تا صبح با او کشتی گرفت و هربار که خدا زیر یک خم مموتی گرفتی ، بوی مموتی خدا را به کما بردندی و چنین بود که خدا نه زیر یک خم او و نه زیر بغل او توانستی به چنگ آوری . صبح خدا فهمید که از این آفرینش چه خبط و خطایی کرده . پس یهود را فرمود شما سرور مردمانید و مموتی بر در مردمان .
کنفوسیوس : اگر به کسی یک ماهی بدهید ، یک شب او را سیر کرده اید . اما اگر به کسی مموتی بگویید تا آخر عمر او را از زندگی سیر کرده اید .
اوستا : اهورامزدا آورده که زندگی هیچ نباشد مگر پندار نیک ، گفتار نیک ، رفتار نیک . پس بکوش تا زنده ای نیک باشی و الا نسلت منقرض شود به جانورانی که رویشان چون مموتی و رویششان از بوزینه باشد .
دالایی لاما :با زمین مهربان باش و با زمان مدارا کن و از مموتی پرهیز کن که زمین و زمانت بر باد دهد .
بودا : کسی که از ابتدا نابینا بدنیا آمده معنای مموتی را نمی شناسد که او تصوری از خطای فاجعه بار خلقت ندارد .
-------------------------------------------------------
فلذا در می یابیم چنین فاجعه ای قاعدتا باید کار خدا باشد و بس !
بر ما معلوم نیست این چه کسی ست که قبلا ترتیب حضرت مریم را داده و گناهش را گردن خدا انداخته و این روزها نیز ترتیب مادر احمدی نژاد را داده که تلاش می شود گناهش را گردن بنده بیندازند . امیدواریم در نوبت بعدی و سربزنگاه توسط بسیجیان ساندیس خور شناسایی شود چرا که از قرار معلوم این فرد خبیث فقط سراغ مادر مومنان میرود و بس !

دوشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۹

تظاهرات ایرانیان در برلین

تجمع و اعتراض ایرانیان در برلین نسبت به اعدام 5 هموطن کرد .

روز مادر

برنامه ویژه تلویزیون ایرانیان بمناسبت روز مادر

مادرم ، ..... کسی که مثل هیچکس نیست !

اولین خدا با تولد اولین نوزاد ، زاده شد که مادر همه آنی بود که می بایست باشد تا انسان متولد شود و در پناهش ، بالنده .
در فرهنگ فارسی ، انسان اجازه دارد کسی را دوست بدارد یا از او متنفر شود . اما همه اینها بیرون از قلمرو مهر مادری ست . که هیچکس نمی پذیرد کسی از مادرخویش به طعنه یاد کند یا یادش را به نیکی نبرد . براستی این موجود کیست که کودک حتی از ترس خشمش به دامانش پناه می برد و از مهرش به آغوشش .

این چه فرشته ایست که مقرب تر از خداست .
این چه زمینی ست که همیشه سبزه زار ست وچه بهار یست که همیشه بهارست ، حتی در گفتار خزان و رفتار زمستان کودکان .

مادر، ... پناهی ست بی پناه
مادر ، ... یاری ست بی در خواست
مهر مادر ، تعهدی ست بی توقع
مادر همه آنی ست که همه ما محتاج آنیم اما ... ، ارزش وجودش را در زمان نبودش و به وقت نیازمان ، حس می کنیم .

چه مادر مخلوق خالق باشد و چه آفریننده پروردگار ، تفاوتی نمی کند که انسان خدایش را ازمادرش ساخت تا بگوید چنین موجودی تنها از چنان وجودی برمی خیزد ، تا بگوید همیشه محتاج آغوش مادری ست که صبورانه در انتظارش گشوده ست و تا تپش آخر ، در عطش دیدارست .
و زمان ، بیداد زمانه ست برای سقفی که آوار می شود بر عشق مادر و تمنای ما
.
روز یکشنبه ، روز مادر ست تا در یک روز ، همه عشق خود نثار کسی کنیم که کسی چون او بی ریا دوستمان ندارد و تنها اوست که
بی رشوه ،از رشدمان ، شاد می شود .
امروز ، روز مادر ست


سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۹

عاقبت ، لبخند

مدتها بود که لبخند از من دوری می کرد ، زندگی زهرماری داشتم ، بی حوصله ، کم طاقت ، عصبی ... انگار سایه سیاهی بر همه چیز افتاده بود ، فردایی که نمی آمد و شبی که سحر نداشت ..." سرایم انگار سرای بی کسی بود ، پرنده ها هم از دشت پر ملال من دوری می کردند " .(1)
این وبلاگستان دنیای عجیبی ست ، به قول همسر ناخدا ، فاصله هایی که دیگر فاصله نیست ، غریبه هایی که از هر آشنایی ، آشناترند ....
در همان سالهای اولی که به این دنیا وارد شدم با وبلاگی آشنا شدم که نویسنده اش قلمی اهل درد داشت ، اما از آن دردهایی که نمی شد برایش درمانی آرزو کرد :
از دوست به یادگار دردی دارم
کآن درد به صد هزار درمان ندهم
خیلی صبور بود و خیلی مودب ، فرهیخته و اهل ذوق ... کم کم توسط همان پیامهای وبلاگی با نظرات هم بیشتر آشنا شدیم . مردش را مردی یافتم که مردانه تا آخر خط رفته بود ،همان راهی که من تا نیمه اش ، یار بودم . رهروی مست که " ره " را شرمنده خویش کرده بود .
فهمیدم بانویی ست که مثل من دو دختر دارد و از قضا آنها تقریبا ( یا به قول امروزی ها : تقریبن ) همسن دو دختر من هستند .
دختر بزرگتر ذوق از مادر به ارث برده و از همان نوجوانی به داستان نویسی و شعر روی آورده .چه رقصی می کند قلم در دستان ظریفش و چه فخری می فروشد بر سایر قلمها .
دروغ چرا ، کیف می کردم از این همه ذوق و استعداد ، انگار که دختر خودم می نویسد ، با وجودی که حتی تصویری از آنها نداشته ام اما همیشه احساسی گرم و دلنشین به این خانواده صمیمی همراهم بوده ، ترسیمی زیبا از تصوری شیرین در قلب من نقش بسته ، انگار دخترکم را به نوشته هایش می بینم .
دختر گلم ، موژان عزیزم ، شعری از خود را به من تقدیم نموده تا مرا شرمنده خویش کند . تا پس از مدتها لبخند را با من آشتی دهد ، تا بدانم زندگی جاری ست ، ...
شعر موژان گلم را در اینجا بخوانید :

از طرف موژان تقدیم به عمو فرهاد حیرانی مهربان

--------------------------------------
1. در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال من ، پرنده پر نمی زند

یکشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹

روزکارگر در تلویزیون ایرانیان برلین

درود بر اسانلو ، درود بر مددی ، درود بر همه کسانی که غم فقرشان ، درد وطن شان را از یادشان نمی برد .
برنامه تلویزیون ایرانیان برلین بمناسبت روز کارگر را در اینجا ببینید .


Free counter and web stats