هنرمندان ایرانی و آلمانی در حمایت از هنرمندان دربند ( جمهوری اسلامی ) اقدام به ارائه برنامه های هنری شامل تئاتر خیابانی و موسیقی ایرانی نمودند تا به همکاران اسیر خود ( در جمهوری اسلامی ) بگویند ما شما را فراموش نمی کنیم و فریاد اعتراض شما خواهیم بود :
یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۰
اجرای برنامه های هنری در حمایت از هنرمندان دربند ایرانی
هنرمندان ایرانی و آلمانی در حمایت از هنرمندان دربند ( جمهوری اسلامی ) اقدام به ارائه برنامه های هنری شامل تئاتر خیابانی و موسیقی ایرانی نمودند تا به همکاران اسیر خود ( در جمهوری اسلامی ) بگویند ما شما را فراموش نمی کنیم و فریاد اعتراض شما خواهیم بود :
پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۰
امیدی به این استقلال نیست !
استقلال همانگونه که برنده بزرگ بازار نقل و انتقالات در زمینه جذب بازیکنان کلیدی و ستارگان فوتبال بود ، بازنده بزرگ از دست دادن بازیکنانی لقب می گیرد که می توانست بدون استفاده از سهمیه و پرداخت های آنچنانی در تیم خود حفظ کند !
استقلال تهران 12 بازیکن فصل قبل خود را ازدست داد ، شاید مهمترین ضعف مدیریت این تیم در اخراج محترمانه دو دروازه بان خود باشد : وحید طالب لو و محمدی !
در خط دفاع هم تنها دو دفاع مرکزی قابل اطمینان باقیمانده : حنیف و پژمان !
چگونه می توان امیدوار بود در بازیهای سنگین لیگ ، جام حذفی و مسابقات باشگاهی آسیا هیچکدام از مهره های خط دفاعی و دروازه بان این تیم با مصدومیت یا محرومیت مواجه نشوند !
بویژه آنکه مدافعین مرکزی بدلیل جنگ تن به تن دایمی با مهاجمان همیشه در معرض دریافت کارتهای رنگی هستند !
کنار گذاشتن بازیکنان یا جذب آنها تنها در حوزه مسئولیت مربی هر تیمی ست اما مظلومی با این ساده انگاری نشان داد تا چه حد از حقایق فوتبال بدور ست و هنوز بسیار مانده تا شایستگی رهبری تیمی مثل استقلال را بعهده گیرد .
در این میان از فتح اله زاده هم بعید بود با آن همه سابقه مدیریتی که همیشه بر آن تاکید داشته ( و پز میدهد ! ) چنین اشتباه مرگباری را (همچون دوره های قبلی ) تکرار کند . کافی توجه کنیم بازیکنانی که از تیم استقلال کنار گذاشته می شوند ، بازیکنانی هستند که هر تیمی آرزوی داشتن آنها را دارد . در دوره های قبلی بارها شاهد بودیم فوتبالیست هایی که از استقلال به تیم های دیگر رفته اند با چه انگیزه قوی و روحیه ی بالایی در مقابل تیم سابق خود بازی می کردند و بارها و بارها همین انگیزه و روحیه سبب شد تا آنان بتوانند به تنهایی سد راه آبی پوشان شوند .
از این نکته که بگذریم ، می بایست دوباره به کمبود نفرات مورد اطمینان در دفاع و دروازه اشاره نمود .
رحمتی امروز تنها سنگربان استقلال ست . تصور کنید روزی بنا بدلایلی ( مشکلات خانوادگی ، عدم دریافت پول ، بیماری ، فوت بستگان یا ... ) رحمتی با روحیه ای عصبی درون دروازه قرار گیرد . طبیعی ست که در این شرایط دریافت کارت زرد ( یا قرمز ) بسیار محتمل ست . در اینصورت استقلال می ماند و دروازه بان دومش ( زرین ساعد ) که در فصل گذشته به دریافت گل های بسیار در هر بازی عادت نموده !
کدام عقل سلیمی حاضر شد تا طالب لویی را که از نظر فنی ، اخلاقی و تعصب به پیراهن آبی همیشه الگو و نمونه بود ، از دست بدهد .
بدون در نظر گرفتن سلایق شخصی و تنها به لحاظ در اختیار داشتن مجموعه ای همگون و کامل ،مطمئنا حفظ برخی از بازیکنانی که از استقلال جدا شده اند ، ضروری بود . مثل : طالب لو ، شکوری ، سید صالحی و روانخواه !
در مورد طالب لو و ضرورت داشتن دو دروازه بان مطمئن صحبت شد . با توجه به کمیت خط دفاعی ، لزوم حفظ شکوری هم نیازی به تاکید ندارد که او از 3 مدافع وسطی که کنار گذاشته شده اند بمراتب بهتر بود .
استقلال امروز فاقد مهاجم سرزن حرفه ای ست . تصور کنیم در بازی مقابل تیم هایی که اجازه نفوذ از قلب خط دفاعی را نمی دهند و یا در مواجهه با تیمی که بدلیل کوتاهی قد دروازه بان یا بازیکنان دفاع مرکزی ( یا ضعف در بازی هوایی ) ، مربی ارسال از جناحین را مد نظر قرار دهد . یا حتی در مسابقاتی که در دقایق پایانی نیاز به گل داریم ، ارسال توپ های مستقیم و سانتر از جناحین در دستور کار قرار گیرد . در چنین شرایطی کدامیک از بازیکنان فعلی قادر خواهند بود تا نقش سرزن را ایفا نماید ؟
در فصل پیش این وطیفه بعهده سید صالحی بود و در برخی اوقات بعهده حنیف عمران زاده ای که پست تخصصیش دفاع مرکزی ست .
امروز استقلال باوجود داشتن حنیف ، قادر نیست تا از او بخواهد در مواقع ضروری در خط حمله قرار گیرد چرا که با کمبود مدافع برای جایگزینی او روبروست !
همچنین در خط میانی ( چه در سیستم 4-4-2 یا 4-2-3-1 که استقلال در فصل گذشته اختیار میکرد) وجود روانخواه کارآیی بیشتری به روند بازی استقلال می داد . جباری قطعا از روانخواه بهتر ست اما یادمان باشد جباری بازیکنی ست بسیار آسیب پذیر و در طی سالهای گذشته ، بیش از حضور در بازی و تمرینات ، در بستر یا کلینیک دکتر نوروزی در حال رفت و آمد بود .
روانخواه با توجه به توانایی در بازی در بالهای کناری ، با تحرک مثال زدنی ، قدرت حمل توپ ، شوت و بازی درگیرانه اش ، همیشه نه تنها مزاحمی بود برای مدافعین حریف تا مهاجمین خودی فضای لازم را بدست آورند ، بلکه با حضور بموقع در محوطه جریمه یا فضاسازی پشت این محوطه ، گلهای سرنوشت سازی به ثمر رسانده بود .
بهرحال استقلال راهی را می پیماید که با هر پیشامدی باید منتظر سقوط ناگهانیش باشیم و توجه کنیم که استقلال تیمی ست که هوادارانش هیچ باختی را تحمل نمی کنند و از این حیث با تمامی تیم های دیگر ( بجز پرسپولیس ) متفاوت است .
متاسفانه باید پیش بینی نمود که مطلومی این فصل را به آخر نخواهد رساند و فصلی که می توانستیم با فاصله ای بعید در صدر جدول قرار گیریم ، با بی توجهی مربی ، کادر فنی و مدیرین این تیم باید هر لحظه از جریان هر بازی تنمان بلرزد که مبادا رحمتی ، حنیف عمران زاده یا پژمان منتطری با مصدومیت یا محرومیت مواجه شوند.
نکته آخر گوشزدی ست به فتح اله زاده که با این ترکیب تیمی نمی تواند ناز 3 بازیکن ذکر شده را نخرد و به سازشان نرقصد !
یکشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۰
دستگیری به جرم زن بودن !
زنان در جمهوری اسلامی بدلیل زن بودن بایستی تاوان عدم فهم حاکمان را پس دهند .
زنان هنرمند ایرانی بدلیل تاکید بر آنچه هستند و تبری از آنچه حاکمان می پسندند ، دربندند .
پنجشنبه 28 جولای در برلین برنامه ویژه ای در حمایت از زنان به بند کشیده شده برگزار می شود.
دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۰
آقای دبیر ! وجدانتان آزرده شد ؟!
جهت اطلاع این عضو شریف شورای اسلامی شهر تهران عرض می کنم :
1. اولا حضرتعالی عضو شورای شهری هستید که چنین اتفاقاتی بطور روزمره در آن بوقوع می پیوندد ، اگر شما مسئولیتی در قبال چنین رخداد هایی ندارید ، چه کسی پاسخگوست ؟
2. بارها سایت های خبری گزارش از قتل شهروندان در روز روشن و در خیابانهای تهران و باز هم در حضور نیروهای انتظامی داده اند ، چرا فغانتان از نا امنی شهرتان بلند نشد ؟
3. روزی که مادر شهید سهراب اعرابی در شورای شهر از ظلمی که بر فرزندش رفته بود سخن می گفت ، در کنار شما نشسته بود ، برای خون بناحق ریخته شده سهراب چه کردید ؟
4. جناب دبیر ! قتل هر شهروندی مایه تاسف ست اما تاسف بارتر جبهه گیری شما ست که توقع میرفت با روحیه ورزشکاری خود ، مدافع مردمی باشید که شما را قهرمان خود می دانستند . نه اینکه تا خشونت متوجه شما و دوستان شما می شود تازه بیاد آورید که باید کاری کرد .
این رویه تداوم همان رفتاری ست که شما مسئولین جمهوری اسلامی پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری باب نموده اید : خشونت ، تعرض و تجاوز در روز روشن و در مقابل دیدگان همه !
امیدوارم روزی بیدار شوید و حداقل وظیفه خود را بانجام رسنید : تبری و دوری از حکومت ظلم و تعدی ، حکومتی که به قول شما براستی زیبنده هیچ جامعه انسانی نیست !
شکسته شدن تابو در جمهوری اسلامی !
هرچند دستگاه های تبلیغاتی حکومت تلاش می کند تا تمامی این حملات به روحانیون را در قالب حمله اشرار و اراذلی که مراحم نوامیس مردم شده بودند جلوه دهد ، اما نمی دانم چرا هربار این اخبار را می خوانم یاد دستگاه های تبلیغاتی امریکا می افتم که تمامی کسانی که اقدام به ترور روسای جمهوری امریکا کرده اند را بیمار روانی معرفی کرده و راهی تیمارستانها نموده اند !
مطمئنا هیچ ایرانی ، هوادار ترویج خشونت در جامعه نیست ، اما چه می توان کرد که این از برکات روغن همان آشی ست که جمهوری اسلامی برای مردم پخته و پرداخته .
کافی ست نگاهی کنیم به ترویج تجاوز دسته جمعی به دختران و زنان پس از فاش شدن اخبار تجاوز دولتیان و مسئولین به زندانیان و زنان و دختران . در این مورد حتی کار به جایی رسیده که پرسنل سفارتخانه در تهران نیز چنان گستاخ شده اند که دختران ایرانی را مورد تعدی و تجاوز قرار می دهند و تنبیه شان برگشت به کشور مبدا است و بس !
یا شیوع قتل و چاقو کشی در خیابانها ، درست پس از اعمال خشونت بی حد ماموران و مزدوران در خیابانها علیه مردم .
همچنین می توان به ادعاهای خرافی در مورد ارتباط با امام زمان و خدای آسمان اشاره نمود که با روی کار آمدن احمدی نژاد و نیز تلاش در سبقت بر تملق گویی در مورد خامنه ای ، بسیار متداول شده .
نکته جالب عدم پذیرش این روحانی از سوی بیمارستانهای : رسول اکرم ، امام حسین ، امام سجاد و شهدای تجریش است (!) که تصور می شد نامشان برای پذیرش یک روحانی کفایت کند !
تمامی شواهد حاکی از وضعیت پرتنش و نابهنجار جامعه و نشان از تلاشی و سقوط حکومتی ست که تصور می کند با اعمال خشونت و ضرب و شتم می تواند جامعه جوان و تحت فشار را در مشت داشته باشد .
با گذشت زمان و ناامن شدن فضا برای مدافعین رژیم ، گسستگی بیشتری را در بدنه حامیت شاهد خواهیم بود همانطور که پس از انتشار عکس های چماقداران و بسیجی ها شاهد کوچ آنان و تزلزل در بدنه باند قدرت بودیم .
از ژاپن یاد بگیریم
تیم ملی فوتبال زنان ژاپن میانگین قد کوتاه و اندام نحیف خود را با بازی تیمی به رهبری کاپیتان مقتدر خود ( ساوا ) کاملا جبران نمود، بگونه ای که حتی در مصاف با آلمان ( قهرمان دو دوره پیشین )، سوئد و حتی امریکایی که تقریبا تمامی بازیکنان آن از اندامی کاملا کشیده پرداخته شده برخوردار بودند ، نه تنها احساس ضعف نکرد ، که با پیروزی های غیر منتظره خود نهایتا جام قهرمانی را از آن خود کرد .
تصور نمی کنم هیچ بازیکنی در این جام به اندازه ساوا ( کاپیتان ارزشمند ژاپن ) در هر بازی دویده باشد .
هوش سرشار ، تکنیک غنی و فهم بالای فوتبالی ساوا همیشه یاری دهنده ژاپن در لحظات سخت بازیها بود . تک گل پیروزی اپن تیم بر آلمان ، گل دوم در برابر سوئد ، گل تساوی بخش ژاپن در لحظات پایانی وقت های اضافه برابر امریکا و موقعیت های فراوانی که این بازیکت محجوب اما سخت کوش برای یاران خود فراهم می کرد باعث شد تا امروز جام در دستهای این تیم قرار گیرد .
پاس های طلایی ساوا همیشه دفاع تیم مقابل را در هراس ، دستپاچه نگه می داشت .
ساوا ضمن کسب عنوان بهترین بازیکن جام ، نشان برترین گلزن این دوره از رقابتها را نیز از آن خود نمود .
جالب ست بدانیم ساوا در خط میانی بعنوان بازیکن آزاد عمل میکرد ، بازیکنی که همیشه در تمامی صحنه ها حاضر بود و نه تنها بیشترین گل ها را وارد دروازه حریفان نمود که حتی بسیاری از توپ ها را نیز دروازه خودی بیرون کشید تا جور دروازه بان و خط دفاعی تیم را نیز بکشد .
و همه اینها در حالی ست که توجه کنیم ژاپن به تازگی سونامی اتمی وحشتناکی را پشت سر گذاشته .
مردم صبور ، محجوب و متین ژاپن لیاقت چنین قهرمانی را داشتند تا پس از آن واقعه هولناک ، امروز لبخندی از شادی و افتخار بر لب داشته باشند.
گزیده بازی فینال بین امریکا و ژاپن را اینجا در سایت فیفا می توانید ببینید.
پنالتی ها در سایت یوتیوب .
جمعه، تیر ۲۴، ۱۳۹۰
خدایی که من می شناسم !
مدتهاست شب ها بعد از نیمه شب در خلوت خود بدنبال یافتن پاسخی هستم برای همه آنچه نمی بایست باشد و هست : اصلا خدایی هست ...
بعد به خود میگویم به فرض نبود خدا دو سوال بی پاسخ می ماند ، اول حدوث ماده و بعد حجمی که باید قبل از این حادثه آغوشش را برای تولد ماده اولیه جهان باز نماید تا ظرف این مظروف شود .
یعنی اگر خدایی را در نظر نگیریم قاعدتا باید به شکلی اولین ماده خام این جهان بوجود آمده باشد و البته قبل از ظهور این ماده اولیه ، طبیعتا باید حجمی را تصور کرد که ماده اولیه در آن بوجود بیاید .
وجود این " حجم " ( ظرفی که جهان در آن شناور ست ) بسیار بیش ونه بسیار پیش از ظهور ( خلق ) ماده اولیه جهان ضروری ست ، هرچند معمولا نادیده گرفته می شود .
شاید معتقدین به اصالت ماده بر این باورند که ماده اولیه با بوجود آمدنش ، این فضا ( حجم ) را خلق کرده.
گفتاری که تصور نمی کنم چندان منطقی بنظر آید . چراکه هرچند لازمه وجود هرچیزی ( مظروفی ) وجود حجم یا فضایی ( ظرفی ) ست که در آن بوجود آید اما طبیعتا خود ماده ای که بوجود می آید نمی تواند قبل از پیدایش خود این حجم را بوجود آورده باشد یا در لحظه پیدایش هم خود را بوجود آورد و هم ظرف و حجمی که بتواند در آن قرار گیرد . می گویند ماده اولیه کوارک ها و فوتون و نوترون بوجود آورده و کوارک ها با اتحاد خود پروتون و الکترون را تشکیل داده اند و از آنها اتم ساخته شده و ... و هرچه جلوتر آمده اند ، فضا را منبسط تر کرده اند .
سوال من این ست که به فرض وجود ( این فضایی که کوچک بوده و بزرگ شده و از دید علمی امروز هم در حال گسترش و انبساط است )این حجم باید در جایی واقع باشد . اولا ماده تشکیل دهنده کوارک ها طبیعتا قادر به خلق فضا نبوده اند که تولد نیاز به دو امر جداگانه دارد ، متولد و محلی که متولد شده در آن پا بگذارد . حتی اگر فقط به انبساط هستی نگاه کنیم ، از دید من غیر منطقی ست اگر این هستی را بدون ظرفی که آنرا در خود دارد ترسیم نماییم .
شاید گفته شود حدوث هستی مثل دمیدن در بادکنکی ست که با ورود هوا ، حجم و فضا هم شکل می گیرد .
اما مسئله این ست که باید بادکنکی باشد تا هوا را در خود بپذیرد و از آن شکل گیرد .
همه اینها گفتم تا به این جمله رسم که از دید من قاعدتا باید خدای خالقی باشد ، اما اینکه چه تعریفی از خدا بیان کنیم که با واقعیت های ملموس مطابقت نماید ، مسئله ای ست که تصور می کنم مهمتر از اصل خداباوری ست .
یعنی برای قبول خدا باید ابتدا تعریفی از او بیان کنیم که قادر شویم جهان را با همه سازگاریها و ناسازگاریهایش در قالب مخلوق چنین خدایی بگنجانیم و بر شان خدایی " خداوند دست سازمان " خدشه ای وارد نیاید .
مهمترین انتقاداتی که از سوی خداناباوران بر باور خداپروران وارد می شود ، وجود ظلمی ست که از زمین و زمان و آسمان بر مخلوق بی پناه در این جهان اما ! بی امان وارد می شود و انگار خدا به تماشا نشسته و انگشت به دندان ، صبوری پیشه نموده تا در روزی به حساب همه رسد و نیمسوز را به تناسب شدت و ضعف گناهان بندگان در ماتحت مردمان فرو نماید !
از گرسنگی و بیماری گرفته تا قربانیان جنگ و حکومتهای بی شرم ، خدایی که حتی به داد مومنانی که بدست کفار شکنجه می شوند و از خدایشان یاری می طلبند ، هم نمی رسد . خدایی که بر طفل نوزاد هم ترحم نمی کند تا نوزاد معصوم عمری با بیماری لاعلاجش سر کند و عذاب کشد .
خدایی که گویا بی خبر ست از کودکانی که دست بدست دستمالی می شوند و وعده فردایی می شنوند که نشانی محسوس از آن در دست نیست .
تمامی تعاریفی که در کتب مقدسه موجود بیان شده ، ترجمانی از مردی به غایت مهربان ، خیرخواه ، بخشنده و توانا ست . خدایی که گویی مطلق خوبی هاست و هر حرکتش بی حکمت نیست حتی ظلمی که بر بندگانش می رود نیز بنوعی توجیه می شود که گر صبر کنی ز ترشی این غوره ، حلوایی نصیبت می شود که دهان گرسنگان و درماندگان چنان به آب افتد تا بیچارگی خود را به بی مایگی خدا نسبت ندهند .
به کودک کور متولد شده می گویند خیر خدابود که کور شدی و نگاهت از گناه باز ماند ، یا اینکه ممکن بود تو نیز چنگیزی شوی و تیموری تا مور هم ز دستت آسایش نداشته باشد و روز قیامت مار به مویت بندند .
که اگر خدا چنین لطفی داشت می بایست این مرحمت را در حق همان چنگیز و تیمور هم روا می داشت تا مردمان ناله به آسمان نرسانند !
می گویند بیماری مومن از عذاب وعده داده شده در آن دنیا می کاهد و بیماری کافر ، تقاص گناه این دنیاست !
........
من مدتها بود که دربدر بدنبال تعریفی از خدایم بودم تا به فرض وجودش در حضورش شرمنده عمر بر باد رفته نباشم .
ابتدا از خود پرسیدم خدا چرا من و ما را خلق کرده . چه نیازی بود بوجود ما ( چه انسان و چه در نگاهی جامع تر ، خلق این همه کراتی که به کرات در حال آمد و شدند ) .
اینکه تصور کنیم ما را خلق کرده تا او را بشناسیم بی منطق تر از آنی ست که نیاز به پاسخ داشته باشد . اگر خدا مجتاج شناساندن خود به دیگری بود ، بایستی از همان ابتدا حضورش (!) چنین نیازی حس می شد ، پس جهان هستی باید ازلی باشد و ابدی که این همان تئوری اصالت ماده ست .
تصور می کردم خدای مهربان من آنقدر از مطلق خوبی ها بهره مند ست که نمی بایست چنین خدایی را بدون عشق تصور کرد و مراسم عاشقی را نمی توان فرادی انجام داد : خدا محتاج عشق بود !
عشق رابطه ای ست که خداوند به تنهایی نه توان ایجادش را داشت و نه بدون حضور انسان ( به معنای موجودی دارای اختیار و احساس ) قادر به خلقش بود .
در واقع خداوند مجبور بود انسان را خلق کند تا بتواند عشق را پدید آورد !
خدا برای تجلی عشقش نیاز به موجودی داشت که صاحب اراده و اختیار باشد و از بین همه خوبی ها و لذتها ، او را برگزیند که عشق تنها زمانی عشق واقعی ست که فردی با اختیار و علاقه بسیار از بین همه ، یکی را برگزیند و به دیگران "نه" بگوید .
خدا هم نمی تواند از پس همه کار برآید که بعضی امور نیاز به حضور حضاری دارد که از او جدا باشند ، از همین رو تصور می کردم خدا همه هستی را بجهت تجلی عشق آفریده ، که در بالاترین و عمیق ترین و خالص ترین حالت آن عشق مخلوق به خالق ست . دقیقا همان رابطه عشقی بین مادر و کودک که کودک هرچه کند ، مادر از سر لطف و عشق به فرزندش ندید می گیرد که باز آ و دل تنگ مرا مونس جان باش ، همانگونه که خدا نیز می گوید " صد بار اگر توبه شکستی باز آ " .
اما درست زمانی که تصور میکردم ترسیم این منظره ، نظر به حقیقت واقعیت دارد ، آب بر آتش احساسم ریخته شد که دیدم خدای من چیزی جز این ست که می پنداشتم !
چنان از برباد رفتن یافته هایم بر باد شدم که شرح حالم از حوصله منهم بیرون ست .
خدایی که من می شناسم ، خدایی ست به نهایت بی احساس !
بعبارت صریح تر قبول احساس برای خدا نشانه کفر ست و بس که احساس امری ست زمینی و مادی .
همانگونه که ماورای طبیعت از قوانین طبیعی پیروی نمی کنند و راز ماندگاری او در همین نهفته که خارج از بند و بست جهان هستی ست ، طبیعتا خدای آسمانها فارغ از قواعد و روابط زمینی ست .
احساس امری ست انسانی (بخوانید جانوری ، با شدت و ضعف و تفاوتهایی که بین جانداران متفاوت ست ) ، خدا نمی تواند احساس داشته باشد همانگونه که میرا نیست ، نیازی حس نمی کند و ....
تمامی داستانهایی که برای ما بافته اند از آنجا ناشی می شود که خدا را بگونه ای ترسیم کرده اند تا دوست داشتنی و البته ملموس باشد . تعاریفی که از خدا در کتب مقدس و ادیان بیان شده ، تماما ادبیات انسان هایی ست که برای انتشار و ابراز عشق خود به خدا و شناساندن معشوقشان به مردم راهی جز بیان به زبان همان مردم نداشته اند .
اما اعتقاد به خدایی ماورای طبیعی و فاقد احساس ،نه تنها نقصی بر وجودش وارد نمی کند که توضیحی مناسب برای حضورش و البته نگاهی واقع بینانه به هستی خواهد بود .
عدم درک احساس انسانی از سوی خدا بمنزله ضعف یا نقص او نیست . تصور کنید درختی در حیات منزل شماست که در فصل بهار و تابستان از سایه و میوه این درخت بهره می برید .
در فصل زمستان درخت با شما سخن می گوید که بی انصاف هوا سرد ست ، برگهایم یکی یکی می ریزد و سرما چنین و چنان می کند .
نگاه شما اما فارغ از این ماجراست که ریختن برگها در پاییز و نشستن برف بر درخت در زمستان را امری کاملا طبیعی می بینید . درختان باید در بهار و تابستان میوه دهند و گاه برخی از این میوه ها مورد تعدی کرم هایی هم واقع می شوند . برگهایش در پاییز می ریزد و در زمستان گاه شاخه ها زیر بار برف سنگین می شکند . چرخه فصول ست و امر و حکم طبیعت .
یا مثالی شاید گویاتر : دوستداران حیات وحش سالها بین جانوران زندگی می کنند و بر زندگی آنها نظاره گرند ، گاه گوزنی که از لحظه تولد زیر نظر گرفته اند و سالها زدگی او را به تصویر کشیده اند ، درست در مقابل چشم آنها توسط شیر یا پلنگی دریده می شود اما این انسانها در کار حیات وحش دخالتی نمی کنند که امر و حکم طبیعت ست و بس .
شاید گفته شود که چنین خدایی نباید به راز و نیاز ما وقعی نهد . خدای بی احساس به چه کار آید !
خدا اگر دعایی را مستجاب می کند ( که می کند ) نه بجهت درک و احساس درد و نیاز ما که بواسطه درخواست ماست .
باید اعتراف کنم که به خدایی معتقد هستم که به چشم خود حضورش را بارها دیده ام . کافی ست راهی به سویش باز شود . مهم نیست خدا را در انجیل بجوییم یا قرآن یا تورات یا اوستا ، مهم نیست خدای ما هبل باشد یا آپیس یا درختی مقدس . مهم این ست که او را ببینیم .
شاید بتوان با چنین تعریفی ، برداشت بهتری از جهان بدست آوریم ، زمینی که در جهان هست و نیستش به حساب نمی آید و مایی که دیگر مرکز توجه کائنات نیستیم !
شاید هم هشدار و نقدی باعث شود که باز همه این بافته ها بشکافم و یافته ها از نو جویم ...
پ . ن .
دکتر سروش عزیز در پاسخ به سوال من مرقوم فرمود : خدا فاقد احساس ست اما درک دارد که در مطلب شما این مورد غایب است .
نمیدانم چه کسی نام " حیرانی " را برایم برگزید . اما براستی که این نام ( حیرانی ) به زیبایی توصیف گر حال روز و روزگار من ست .
در مورد بهشت و جهنم هم تصور نمی کنم جهنمی وجود داشته باشد ، وقتی از من سوال نشده که آیا حاضرم در چنین جهانی زندگی کنم چگونه می توان مرا مورد بازحواست قرار داد که چه کرده ام . هرکه به یاد می آورد که از او سوال شده ، باید هم پاسخگوی رفتارش باشد !
سهشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۰
مرگ خاموش زندانیان سیاسی
در دام مانده باشد ، صیاد رفته باشد ( وحشی بافقی )
عیسی سحرخیز در نامهای خطاب به گزارشگر ویژه سازمان ملل از استراتژی نظام ایران برای کشتن تدریجی زندانیان خبر داده است.
پدر حسین رونقی ملکی: صدایم را بشنوید، این بار حسین اگر کلیه هایش عفونت کند خواهد مرد ...
اجازه ندهیم حکومت آخوندها " طنین سکوت " عزیزان دربند را خاموش کند .شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۰
برای تویی که دوستت دارم
تولدت بر من مبارک که متولد شدم با اولین نگاهت .
در این روز که از قضا ( بیستمین ) سالگرد ازدواجمان هم هست بهانه ای بدست آمد تا باز و بی قرار فاش گویم که خیال قلبم خالی نبوده و نیست که خلوص قلبم را خلوت تو کرده ام ...
پ .ن.
ویدیو را از صفحه فیس بوک مانی خان گل کش رفتم !
جملات اولیه برگرفته از سوره طه آیات 25 تا 27 قرآن است که موسی برای فاش کردن ماموریت (ایمان و علاقه قلبی ) خود از خدا کمک می خواهد ...