جمهوری اسلامی _ اینجانب اعتراف می کنم که بدستور دشمن می خواستم جمهوری اسلامی ...
قاضی _ صبر کن ببینم ، چرا بنام خدا نگفتی ؟!
جمهوری اسلامی _ ترسیدم آقای قاضی ، آخه سعیده پورآقایی تو خونه خودشون ، نصف شبی که همه خواب بودند ، الله اکبر گفت ، هم گرفتنش ، هم بهش تجاوز کردند ، هم کشتند و هم سوزوندنش . من بیچاره که هنوزم جای تجاوز صدام بهم درد میکنه ! دیگه طاقت ...
قاضی _ بسه ... ادامه بده .
جمهوری اسلامی _ بله اعتراف می کنم که بنده اولا جمهوری نیستم ، این ایادی دشمن بودند که می خواستند به من القا کنند که جمهوری باشم ، در صورتی که در انتخابات شکوهمند اخیر که مردم حماسه آفریدند ، مشت محکمی تو دهن جمهوری و همه دشمنانی که بهش اعتقاد داشتند خورد . همه دیدند که نتیجه انتخابات رسوایی دشمنان و بخصوص خود جمهوری بود . بنده پس از سخنان داهیانه رهبر عظیم الشان اندک تکانی خوردم و در بازجویی هم تکانهای بیشتری به من وارد شد تا کاملا شیرفهم بشم که نه جمهوری هستم ، نه اسلامی ، یعنی بنده حکومت .... ، ببخشید ، این کلمه را برادران یه کم بد خط نوشتند نمی تونم درست بخونم ...
قاضی_ از سطر بعدی ادامه بده.
جمهوری اسلامی _ بله داشتم می گفتم که آدم در انفرادی یاد میگیره که نباید فکر کنه و بفهمه چقدر در اشتباه بوده . بنده فهمیدم که اصلا اسلام هم اگه مورد تایید رهبری نباشه ، ارزشی نداره ، اصلا جانم فدای رهبر ، اعتقادم فدای رهبر ، اصلا همه مردم فدای رهبر که اگه رهبر نخواد ، همه مردم هم جمع بشند ، بازم رای اونها ارزشی نداره ، بچه هاشون هم ارزشی ندارند ...
بنده اعتراف می کنم تا حالا خیال می کردم می تونم " جکهوری " ، ببخشید جمهوری اسلامی باشم اما الآن فهمیدم حتی الله اکبر هم ارزش نداره اگه رهبر آمین نگه . یعنی الله ، اکبر که نیست ، خیلی باشه ، علی اصغره ، علی اکبر همین سید علی خودمونه که هم سیده و هم اکبر ، که زورش به همه میرسه و الا خدا سید که نیست هیچی ، تازه زورش به مرتضوی هم نمیرسه چه برسه به جانشین امام عصری که خود امام زمان هم ازش حساب میبره ....
من میخوام بگم که در انفرادی داشتم فکر میکردم که .. یعنی ببخشید ، اصلا فکر نمی کردم ، همینجور حدس زدم که شاید خود خدا هم در جلسه بعدی دادگاه پیداش بشه و اعتراف کنه که در آسمون با شیطان لواط میکرده ، بعد که شیطان یه کم پررو شده بود و یه کم هم عادی ، خدا حضرت آدم را خلق کرد و شیطان هم که به آدم حسودیش شده بود که می خواد جاش رو بگیره قهر کرد و اومد اینجا ...
قاضی _ این مزخرفات چیه میگی ؟!
جمهوری اسلامی _ ببخشید آقای قاضی ، وقت قرص هام رسیده ، نمیدونی چه حالی میده وقتی می خوری ، اصلا نمی فهمی کی هستی ، چی هستی ، کجات درد میکنه ، کجات کجاست ، نمیدونی این برادران بازجو چقدر منو دوست دارند که بعد از هر بازجویی بهم قرص میدند که یادم بره که اونها " بازجو " بودند یا " بازورجو" ..... یکی به من قرص بده ، حالم ...
قاضی_ ختم جلسه ، جلسه بعدی با شرکت خدا و شیطان برگزار میشه !
----------------------------
1. این مطلب را تقدیم می کنم به دوست عزیزم ، Germany ، که بدلیل جنایتکار خواندن مرتضوی ، حسابش به مدت یکهفته در بالاترین مسدود شد !