دردی ست غیر مردن ، کآن را دوا نباشد ...
عزیزانی برای عزت عزیزانشان به میدان می آیند ، به مقابله با نیرویی نابرابر ، منطق در برابر جنون !
جانیانی مجنون ، مسلح به کینه و عداوت ، آنها را به بند می کشند و در بند آنچنان غیر انسانی و وحشیانه مورد تعرض قرار می دهند که وحوش از چنین وحشیگری تبری می جویند و خموش به نظاره رفتاری غریب در بلادی شهره به غریب نوازی می نشینند که خروش بر خویش خویش برآورده ، نه به زنده رحم می آورند و نه از مرده می گذرند . که اندک آبروی مفروض خویش بر فرض وجود گرفته تا وجود بی وجود خود را آشکار و عیار خود عیان نمایند .
اینچنین ست که مادر شهیدی آرزو می کند فرزند دلاورش در خیابان شهر و در ملاء عام کشته شده باشد ، مبادا رنج اسارت در زمان صدارت خلیفه ناخلف چشیده و از انسانیت خود نادم گشته .
مزدوران مزوری که کاش در همان مدینه فاضله خود بدنیا می آمدند تا جایگاهی هم شان خویش می یافتند .
قطعه 302 بهشت زهرا ، خاورانی دیگر ست . جایگاه شهدایی که به جرم شهود شهید شدند ، مظلومانی که از ظلم ظالم تظلم به خالق خلق می برند ، شاید خونشان دامان خان گیرد و سلطه مسلط ، به رسم تاریخ ، به مستبدان پیشین بپیوندد . زمانی که چندان دور نمی نمایاند .
در این گذر از گذار ، سیاهی ننگ بر دامان آنانی می نشیند که سکوتشان ، نه از رضایت ، که از خجلت همنوایی در ایامی چند بوده . امروز زمان اعلام وجود است ، برخیزید و براندازید و تبری جویید از قوم خونخواری که از تحویل جنازه به ماتم زدگان دریغ می کنند .هزاران سال مبلغ اشک و مویه بودند و امروز از بلاغت اشک و آه می هراسند ، از اشک مادران ماتم زده می ترسند ، از رنگ دین می پرهیزند و از نام خدا به خود می لرزند مبادا کسی به ناکسی آنها زبان گشاید .
فریاد برآورید و آبروی خود از بی آبرویی ستمکاران بی مقدار جدا سازید که نعلین کم بهاتر از نعل گشته و عمامه علامه بی مقدار تر از افسار اشتر !
روزه نگیرید ای ملبس به لباس اینان که سکوت بر جنایات حاکمی ملعون ، لعن محکومان بی گناه را بدنبال خواهد داشت . آه مظلوم بر دعای سحر و تلاوت ذکر و امساک بر تناول شما ، خط بطلان خواهد کشید .
عزیزانی برای عزت عزیزانشان به میدان می آیند ، به مقابله با نیرویی نابرابر ، منطق در برابر جنون !
جانیانی مجنون ، مسلح به کینه و عداوت ، آنها را به بند می کشند و در بند آنچنان غیر انسانی و وحشیانه مورد تعرض قرار می دهند که وحوش از چنین وحشیگری تبری می جویند و خموش به نظاره رفتاری غریب در بلادی شهره به غریب نوازی می نشینند که خروش بر خویش خویش برآورده ، نه به زنده رحم می آورند و نه از مرده می گذرند . که اندک آبروی مفروض خویش بر فرض وجود گرفته تا وجود بی وجود خود را آشکار و عیار خود عیان نمایند .
اینچنین ست که مادر شهیدی آرزو می کند فرزند دلاورش در خیابان شهر و در ملاء عام کشته شده باشد ، مبادا رنج اسارت در زمان صدارت خلیفه ناخلف چشیده و از انسانیت خود نادم گشته .
مزدوران مزوری که کاش در همان مدینه فاضله خود بدنیا می آمدند تا جایگاهی هم شان خویش می یافتند .
قطعه 302 بهشت زهرا ، خاورانی دیگر ست . جایگاه شهدایی که به جرم شهود شهید شدند ، مظلومانی که از ظلم ظالم تظلم به خالق خلق می برند ، شاید خونشان دامان خان گیرد و سلطه مسلط ، به رسم تاریخ ، به مستبدان پیشین بپیوندد . زمانی که چندان دور نمی نمایاند .
در این گذر از گذار ، سیاهی ننگ بر دامان آنانی می نشیند که سکوتشان ، نه از رضایت ، که از خجلت همنوایی در ایامی چند بوده . امروز زمان اعلام وجود است ، برخیزید و براندازید و تبری جویید از قوم خونخواری که از تحویل جنازه به ماتم زدگان دریغ می کنند .هزاران سال مبلغ اشک و مویه بودند و امروز از بلاغت اشک و آه می هراسند ، از اشک مادران ماتم زده می ترسند ، از رنگ دین می پرهیزند و از نام خدا به خود می لرزند مبادا کسی به ناکسی آنها زبان گشاید .
فریاد برآورید و آبروی خود از بی آبرویی ستمکاران بی مقدار جدا سازید که نعلین کم بهاتر از نعل گشته و عمامه علامه بی مقدار تر از افسار اشتر !
روزه نگیرید ای ملبس به لباس اینان که سکوت بر جنایات حاکمی ملعون ، لعن محکومان بی گناه را بدنبال خواهد داشت . آه مظلوم بر دعای سحر و تلاوت ذکر و امساک بر تناول شما ، خط بطلان خواهد کشید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر