000

یکشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۸

حیف از سروش که همرتبه آخوند شد !

نامه سروش به محمود دولت آبادی را خواندم . از خودم و از سروش با هم بدم آمد.
سروش را دوست می داشتم بواسطه ابراز نظرهایی که از جنس دیگر بود .
با " علم چیست ؟ فلسفه چیست ؟" او را شناختم و با کتاب " نهاد نا آرام جهان " به دنیای ملاصدرا رفتم و درسها آموختم . فلسفه ملاصدرا شناخت به جهان را دگرگون کرد و بیش از عالم پیدا به کشف دنیای نهان شتافت ، هرچند بسیاری ، شناخت و معرفت ( تجربه های نبوی ) درونی را برتر از استدلالهای منطقی بیرونی می دانند.
کتابهای سروش را یک به یک خواندم ، حتی " صراط های مستقیم " و " بسط تجربه نبوی " که به اعتقادم نظریاتش ، پیش از هر نظر دیگر منتقد دیدگاه خودش بود !
بعد ها که حکومت ، جاهلانه و بی رحمانه بر او تاخت ، علاقه و بیش از آن دلسوزیم بیشتر شد که مظلوم بود وخود و خانواده اش در معرض خطر .
مدتها بود که دیگر ، آرایش را با وسواس می خواندم . هرچند نظریه برداشت های برون دینیش (پولاریسم دینی )حقیقت بود اما آنجا که قضاوت از نظارت جدا می ساخت و داور از ناظر تفکیک می نمود ، خود را فراموش می کرد که بر اساس همان دیدش ، حق قضاوت از او نیز سلب می شد و می بایست جامه قضاوت از تن بدر آورد!
... اما باز هم سروشی بود که به بحث و استدلال اعتنا داشت و زور با جور هم شان می دانست .
متاسفانه سروش نیز در مقابله با کمترین انتقاد آنچنان آشفته خاطر شد که گویی حریمش را همچون خرافات مقدس مآبانه حکومت ، دور از نقد و نظر می داند و نقد را غباری بر دامانش می پندارد .
در این فرصت نمی خواهم وارد بحث این دو عزیز شوم ،که هر دو از جایگاهی بس بلند برخوردارند و پرنده نحیفی چون من ، یارای همنوازی با سیمرغ و عقاب ندارد .
اما سخنی دارم با سروشی که جلای وطن از جبر تازیانه متکبران و دگم اندیشان گزیده . آنانی که هیچ نقدی بر خود برنمی تابند .
برادر عزیز
کاش در پاسخ به منتقد خود ( هرکه باشد ، چه محمود دولت آبادی و چه هر شهروند ایرانی دیگر ) یا از فعالیتهای خود در ستاد انقلاب فرهنگی دفاع می کردی و یا به زبانی ساده اما قابل قبول ، عذرخواهی می نمودی .
کار سختی نیست ، فرض کن با توهینی که به دولت آبادی روا داشتی ، زبان او را ببندی ، با دیگری چه می کنی ؟
کار سختی نیست ، همه کسانی که به نوعی ، روزگاری در خدمت جمهوری اسلامی بودند و امروز بر آنچه گذشت افسوس می خورند ، حداقل وظیفه شان ، یک عذرخواهی ساده است تا ماجرا بیش از این کش نیاید و مجبور نشویم دایره خودی ها را تنگ تر و خلوت تر از آنچه هست کنیم و الا همه می دانیم در دوران انقلاب فرهنگی چه گذشت .
هنوز سخن شما را در همان اوان که به توجیه بسته شدن دانشگاه ها بر زبان آوردید از یاد نبرده ام :
ما تلاش می کنیم به فرمان امام ، دانشگاهی اسلامی ، با دروس اسلامی ، بسازیم !
عجبا ! همه سعی شما و دیگر دوستان آن روزتان ( دکتر حبیبی ، جلال الدین فارسی ، دکتر شریعتمداری ، و ... ) این بود تا دانشگاهی که می بایست محل تحقیق و بحث باشد و دانشجو بتواند آزادانه آرای دیگران را نیز از زبان خودشان و کتابشان فهم کند را تبدیل به حوزه علمیه ای دیگر سازید ....
سروش عزیز !
باور کن عذر خواهی از مردم ، شان و جایگاه تو را کاهش نمی دهد !
هرکس که برای این نظام قدمی برداشته ، اگر تصور می کند می بایست تا ابد آن را انکار نماید ، مبادا که لعن و نفرینی دامنش را بگیرد ، باید بداند پیش و بیش از امثال او ، ما مردم مقصریم که به نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه رای دادیم تا تو و امثال تو در آن زمان بر ما حاکم شوید و راه ولایتی منطبق بر بلاهت وقیح را هموار سازید !
من ( بعنوان یک ایرانی و نوجوان روزهای انقلاب و هرآنچه پس از آن کردم) امروز شرمنده کودکان آواره ام هستم که در آن زمان، ابلهانه به دنبال شیخی افتادم و او را وارث خدا بر زمین ساختم تا شان انسانی همه مارا لگد مال کند .
مردم ما فراموشکار نیستند اما باگذشتند .
من به سهم خود شرمنده ام ، اما ...
تو شرمنده نیستی ؟!

۹ نظر:

بهلول گفت...

هر اتفاقی که بیفتند و یکی از اینها را آدمی خفت کند که چرا ؟ بلافاصله همان شعار کی بود کی بود من نبودم را سر می دهند ! چرا ؟ آنقدر کثافتکاری شده است که خودشان هم شرمشان می اید که آن عمل را تایید کنند .فعلا خمینی هم که مرده و نمی تواند جواب بدهد !
مگر نه در مورد خاوران از موسوی سوال شد ؟ آنچنان جواب داد که انگاری هم اینک از شکم مادر گرامیش پا به دنیا گذاشته و طیب و طاهر است . من خودم همیشه و در چند جا این سوال را از میر حسین کردم که چرا در زمان رباست جمهوری خامنه ای , تروریست به مکه فرستادی که باعث کشته شدن ایرانی ها شود اما دریغ از یک جواب ومتاسفانه جایی هم ندیدم که این سوال را از وی بپرسند !
مسئله انقلاب فرهنگی یا همان گل گرفتن دربهای دانشگاهها نیز از همین مقوله است و چنان شرم اور است که سروش هم پای خود را کنار می کشد . لابد خلبان هواپیمای سقوط کرده مقصر است !

ناشناس گفت...

من سالهاست از هرکس که حتی ذره ای از نگرش دینی در افکارش هست دست کشیده ام... سروش که دیگه جای خود دارد

شاد باشی
کیانوش

بیلی و من گفت...

سلام فرهادجان، مصلبی نوشته ام که نامی از تو هم برده ام جهت اطلاع گفتم. پست جالبی است و نقد خوبی

ناشناس گفت...

خیانتی که سروش به آموزش فلسفه در ایران کرده شاید تا ابد نتوان جبران کرد.

شهربانو گفت...

فرهاد عزیز ممنونم از لینکتان در بلاگ نیوز
در مورد شما و سروش و دولت ابادی با اسد عزیز موافقم

Unknown گفت...

واقعا رفتار سروش تاسف بار بود. به جای اینکه از رفتار گذشته اش ابراز ندامت کند یه چیزی هم طلبکاره. البته این تربیت خانوادگیش رو بیشتر نشون میده و ربطی به شعار دادن نداره چون شخصیتش اینطوری شکل گرفته. خیلی از کسانی که ادعای روشنفکر بودن میکنند در واقع حاضر نشدند خودشان را درست درمون اصلاح کنند یک چیزایی فهمیدند فکر کردند از همه سر هستند و باید همه رو هدایت کنند.

Unknown گفت...

بسیار از شما سپاسگزارم که به موضوع شکنجه شدن جاوید تهرانی در زندان توجه کردید.
راستی یک پرسشی، وبلاگ من را ریپورت کردند، چه کار باید بکنم که از این وضعیت در بیاید؟ احتمالا کار کسی است که در یک بحثی در یک سایت اینترنتی سر موضوع مردسالاری و پدرسالاری با اون آدم متحجر بی منطق بی وجدان درگیر بودم و اینطور تلافی کرده. چیکار باید بکنم که از این وضعیت در بیاد؟

ناشناس گفت...

خیلی کیف کردم اینو خوندم.
نوشته بودی:
حداقل وظیفه شان ، یک عذرخواهی ساده است.
هر چند که با یه ببخشید ِ ساده گناه های آقای سروش قابل شستن نیست، ولی باشه

ناشناس گفت...

Thanks for the marvelous posting! I certainly enjoyed reading it, you're a great author.I will always bookmark your blog and will often come back very soon. I want to encourage yourself to continue your great writing, have a nice holiday weekend!

Free counter and web stats