در زمان انقلاب مردم نسبت به تغییر نخست وزیران از سوی شاه معترض بودند و شعار می دادند :
ما میگیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض میشه
ما میگیم خر نمی خوایم پالون خر عوض میشه
شاید این شعار عامیانه رساترین تعبیر عوام باشد از تکرار دور باطل تجربه های تاریخی در ایران که مانع از پیشرفت کشور بوده و هست : تعویض نظامهای دیکتاتوری ، بدون تغییر ماهیت حکومتها .
دو جمله ای که در پی می آید را با هم مقایسه نمائید ، چه نتیجه ای می توان گرفت ؟
1. هویدا پس از انتخاب به سمت نخست وزیری ، و در زمان خروج از مجلس شورا در پاسخ به خبرنگاری که از او پرسیده بود برنامه دولت شما برای آینده چیست ، گفت :
برنامه من ، اجرای منویات شاهنشاه آریامهر است !
( کسی هم جرات نکرد بپرسد در چنین صورتی ، چه نیاز به دولت است !)
2. حسین شریعتمداری که از یاران نزدیک آقای خامنه ای به شمار می آید و گاه مطالب او از قلم او اما از زبان رهبری ست ، در انتقاد به شیوه معرفی وزرا به مسجد ( مجلس ) شورای اسلامی نوشت :
قاطبه نمایندگان محترم مجلس که خود را مطیع و مرید رهبرمعظم انقلاب میدانند ....
( امروز هم کسی جرات نکرده از او بپرسد اگر نمایندگان، مطیع محض رهبری هستند ، چه نیاز به مجلس و مسجد است !)
گاه انسانهائی به قدرت می رسند و بنا را بر خدمت ( با تعابیر و روش های خود ) می گذارند اما در نظامهای مطلقه ، آنگاه که اطرافیان همیشه مداهنه گوی رهبر می شوند و او را هر روز با القاب و تعابیر غلو آمیز خطاب می کنند ، کم کم این باور را در ذهن رئیس شکل می دهند که گویی براستی او " از جنس دیگری ست " ! و منتقدانش ( بدلیل نقش توجیه گر سپر مدافعان و مداحان اطرافش ) دیدی واقعی از حقایق ندارند .
شاه می گفت : خداوند او را از حوادث و ترور ها به سلامت گذرانده تا بتواند نقش خود را در پیشرفت ایران ایفا نماید و جهانیان را از نظرات راهگشایش بهره مند سازد ، شاه باور داشت که فقط او می تواند ایران را به دروازه های تمدن بزرگ برساند .
خمینی و جانشینش ( خامنه ای ) نقشی فراتر و وسیعتر را اما با القابی دیگر برای خود متصور هستند : رهبر مستضعفان و مسلمانان دنیا ، ایجاد حکومت واحد الهی ( اسلامی ) و نابودی کفاربا این ادعا که جانشین امام موعودند که با رعایت سلسله مراتب امامت ، به جانشینی خدا رسیده اند .
و اینچنین هزینه های بیشتری را لاجرم ( مردم ما ) باید پرداخت کنند .
هر که بامش بیش ، برفش بیشتر !
با چنین دیدگاه و تصوری که زمامداران مستبد از خود دارند ، چگونه می توان امید داشت تا آنان به خطای خود پی برند ؟ تنها زمانی که پایه های حکومت خود را لرزان و در آستانه انهدام ببینند .
شاه در اواخر عمر حکومت خود گفت : ای مردم ، صدای انقلاب شما را شنیدم ...
با توجه به تکرار تجارب گذشته ، بدون آنکه درسی از آنها گرفته شود ، می توان به انتظار نشست تا پس از سرکوبی شدید مردم ، خامنه ای هم گوش شنوایی برای شنیدن اعتراضات مردمی پیدا کند .
تنها راه غلبه بر اسطوره گرایی و میل به قهرمان پروری در زمینه سیاست حاکم بر کشور ، شکستن سپر های مقدسی ست که خودکامگان به دور خود کشیده اند .
نفی "خرافه پرستی و خرد ستیزی " به معنی نفی مذهب و خدا نیست .
در گفتگویی دوستانه با یکی از افرادی (1) که جان سالم از ترور ذوب شدگان ولایت ( در آلمان ) بدر برده بود، از او پرسیدم : فکر نمی کنید عدم اعتنای مردم به اپوزیسیون خارج از کشور ، بدلیل آن باشد که مردم تصور می کنند به فرض قبول روشهای ارائه شده از سوی این افراد ( یا احزاب) ، باید از اعتقادات مذهبی خود دست کشند و کشور را برای دین ستیزی بدست کفار بسپرند ؟
گفت چاره چیست ؟ ما می توانیم نظرات خود را بگوئیم و انتخاب با ملت است.
گفتم : این تهاجم به خرافات گاه بگونه ای ست که مردم تصور می کنند ، عنادی ست از سر خصم و لجاجت با باورهایشان و همین چماقی شده در دست حکومت تا با هر بیانی به مقابله برخیزند و مردم ایران را که متاسفانه قشر عظیمی از آنها " باورهای سنتی و تحریف شده " از دین را دارند ، بترسانند از همراهی با منتقدین حاکمیت .
یا بایستی منتظر رشد و شکوفایی نسل جدیدی شد که خوشبختانه سر ستیز با تفکرات دگم ملایان دارند و یا با ارائه نقدهای عامه فهم و عامه پسند ، به انتظار بنشینیم تا در زمانی دور خرد بر خرافه فایق آید ، اگر تا آنزمان خاکی برایمان باقی مانده باشد !
----------------
1. . اسم این دوست را ننوشتم چون نمیدانستم موافق ذکر نامش هست یا خیر .
ما میگیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض میشه
ما میگیم خر نمی خوایم پالون خر عوض میشه
شاید این شعار عامیانه رساترین تعبیر عوام باشد از تکرار دور باطل تجربه های تاریخی در ایران که مانع از پیشرفت کشور بوده و هست : تعویض نظامهای دیکتاتوری ، بدون تغییر ماهیت حکومتها .
دو جمله ای که در پی می آید را با هم مقایسه نمائید ، چه نتیجه ای می توان گرفت ؟
1. هویدا پس از انتخاب به سمت نخست وزیری ، و در زمان خروج از مجلس شورا در پاسخ به خبرنگاری که از او پرسیده بود برنامه دولت شما برای آینده چیست ، گفت :
برنامه من ، اجرای منویات شاهنشاه آریامهر است !
( کسی هم جرات نکرد بپرسد در چنین صورتی ، چه نیاز به دولت است !)
2. حسین شریعتمداری که از یاران نزدیک آقای خامنه ای به شمار می آید و گاه مطالب او از قلم او اما از زبان رهبری ست ، در انتقاد به شیوه معرفی وزرا به مسجد ( مجلس ) شورای اسلامی نوشت :
قاطبه نمایندگان محترم مجلس که خود را مطیع و مرید رهبرمعظم انقلاب میدانند ....
( امروز هم کسی جرات نکرده از او بپرسد اگر نمایندگان، مطیع محض رهبری هستند ، چه نیاز به مجلس و مسجد است !)
گاه انسانهائی به قدرت می رسند و بنا را بر خدمت ( با تعابیر و روش های خود ) می گذارند اما در نظامهای مطلقه ، آنگاه که اطرافیان همیشه مداهنه گوی رهبر می شوند و او را هر روز با القاب و تعابیر غلو آمیز خطاب می کنند ، کم کم این باور را در ذهن رئیس شکل می دهند که گویی براستی او " از جنس دیگری ست " ! و منتقدانش ( بدلیل نقش توجیه گر سپر مدافعان و مداحان اطرافش ) دیدی واقعی از حقایق ندارند .
شاه می گفت : خداوند او را از حوادث و ترور ها به سلامت گذرانده تا بتواند نقش خود را در پیشرفت ایران ایفا نماید و جهانیان را از نظرات راهگشایش بهره مند سازد ، شاه باور داشت که فقط او می تواند ایران را به دروازه های تمدن بزرگ برساند .
خمینی و جانشینش ( خامنه ای ) نقشی فراتر و وسیعتر را اما با القابی دیگر برای خود متصور هستند : رهبر مستضعفان و مسلمانان دنیا ، ایجاد حکومت واحد الهی ( اسلامی ) و نابودی کفاربا این ادعا که جانشین امام موعودند که با رعایت سلسله مراتب امامت ، به جانشینی خدا رسیده اند .
و اینچنین هزینه های بیشتری را لاجرم ( مردم ما ) باید پرداخت کنند .
هر که بامش بیش ، برفش بیشتر !
با چنین دیدگاه و تصوری که زمامداران مستبد از خود دارند ، چگونه می توان امید داشت تا آنان به خطای خود پی برند ؟ تنها زمانی که پایه های حکومت خود را لرزان و در آستانه انهدام ببینند .
شاه در اواخر عمر حکومت خود گفت : ای مردم ، صدای انقلاب شما را شنیدم ...
با توجه به تکرار تجارب گذشته ، بدون آنکه درسی از آنها گرفته شود ، می توان به انتظار نشست تا پس از سرکوبی شدید مردم ، خامنه ای هم گوش شنوایی برای شنیدن اعتراضات مردمی پیدا کند .
تنها راه غلبه بر اسطوره گرایی و میل به قهرمان پروری در زمینه سیاست حاکم بر کشور ، شکستن سپر های مقدسی ست که خودکامگان به دور خود کشیده اند .
نفی "خرافه پرستی و خرد ستیزی " به معنی نفی مذهب و خدا نیست .
در گفتگویی دوستانه با یکی از افرادی (1) که جان سالم از ترور ذوب شدگان ولایت ( در آلمان ) بدر برده بود، از او پرسیدم : فکر نمی کنید عدم اعتنای مردم به اپوزیسیون خارج از کشور ، بدلیل آن باشد که مردم تصور می کنند به فرض قبول روشهای ارائه شده از سوی این افراد ( یا احزاب) ، باید از اعتقادات مذهبی خود دست کشند و کشور را برای دین ستیزی بدست کفار بسپرند ؟
گفت چاره چیست ؟ ما می توانیم نظرات خود را بگوئیم و انتخاب با ملت است.
گفتم : این تهاجم به خرافات گاه بگونه ای ست که مردم تصور می کنند ، عنادی ست از سر خصم و لجاجت با باورهایشان و همین چماقی شده در دست حکومت تا با هر بیانی به مقابله برخیزند و مردم ایران را که متاسفانه قشر عظیمی از آنها " باورهای سنتی و تحریف شده " از دین را دارند ، بترسانند از همراهی با منتقدین حاکمیت .
یا بایستی منتظر رشد و شکوفایی نسل جدیدی شد که خوشبختانه سر ستیز با تفکرات دگم ملایان دارند و یا با ارائه نقدهای عامه فهم و عامه پسند ، به انتظار بنشینیم تا در زمانی دور خرد بر خرافه فایق آید ، اگر تا آنزمان خاکی برایمان باقی مانده باشد !
----------------
1. . اسم این دوست را ننوشتم چون نمیدانستم موافق ذکر نامش هست یا خیر .
۴ نظر:
اشکالی نداره فرهاد جان
مردم ما و نسل آینده روشن شوند ما را بس!!!
هر چند که شایدعمر ما برای رسیدن به آنروز کفاک ندهد!!؟
ولی آزادی و آبادی میهن و رها شدن از سیتره هر بیگانه ای آرزوی قلبی من "ما" است.
من دیروز کامنتی برای این نوشتهات گذاشتم که وارد نشد.
خلاصهاش این بود که اینان در این باورند که چون حق با آنان است پس در بکار بردن زور برای وادار کردن دیگران به پیروی از باورهای خویش مجازند. غافل از اینکه شرایط زمان فرق کردهاست و امروزه چنین باوری کاربردی ندارد.
عمو اروند را بستهام تا شاید بتوانم دستی به سر و صورتش بکشم و یا نوشتههایش را به وبلاگ تازهام منتقل کنم.
سلام فرهاد جان
این رو فقط برای خودت می نویسم چون که کیانوش نتونسته بود برات پیام بذاره به من گفتش که به شما از طرف او سلام برسونم. یک پیام هم پای اخرین پست وبلاگ من گذاشته که امیدوارم بخونی.
فدات
درود فرهاد گرامی
بالاخره قـلم یادم داد چکار کـنم... البـته از روش ِعادی ِآدمیزادیش که قـلم گـفته بود، بازم نشد
اما با کلید مـعکوسش تونسـتم چـپکی وارد اینـجا بشـم
داستـانی بـود خلاصه
ارسال یک نظر