همیشه نام اولین ها در تاریخ ثبت می شود. یعقوب مهرنهاد اولین شهید وبلاگ نویس ایرانی ست .
در حکومتی که " براندازی ، جاسوسی ، ارتباط با بیگانه ، محاربه با خدا و مفسد فی الارض بودن " از اتهامات رایج به منتقدین است ، هر روز باید منتظر شنیدن اخبار ناگوار باشیم .
یعقوب مهرنهاد ، قلمی بود که به جرم " مهر ایران " به خاک ایران " سپرده شد تا از دید ملت به قلب مردم پرکشد ، آری ، چنان جرمی را چنین پاداشی سزاست !
به یاد جمله ای از مرحوم بازرگان می افتم که در اعتراض به دستگیری آقای طالقانی توسط ساواک چنین نوشته بود :
" در این مملکت بی پناه نه می توان تظلم به ظالم برد و نه قبول ظلم کرد و ساکت نشست ... " 1
در این مملکت بی پناه که نمی توان تظلم به نزد ظالم برد ، می توان یاد عزیزانی که طعم تلخ تیغ تیز حکومت را چشیده اند ، زنده نگه داشت .
گویی مهرنهاد سخن می گوید ، کاش مسئولین رژیم گوش شنوا داشته باشند :
"ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم. از رئیس دادگاه انتظار داریم این نکته را به بالاتریها هم بگوید."2
----------------------------
1. اسناد نهضت آزادی ایران،ج۹، دفتر اول، ص۲۰۱
2. تاریخ ۲۵ ساله ایران، از کودتا تا انقلاب، ج۱، ص، از دفاعیات مهندس مهدی بازرگان
در حکومتی که " براندازی ، جاسوسی ، ارتباط با بیگانه ، محاربه با خدا و مفسد فی الارض بودن " از اتهامات رایج به منتقدین است ، هر روز باید منتظر شنیدن اخبار ناگوار باشیم .
یعقوب مهرنهاد ، قلمی بود که به جرم " مهر ایران " به خاک ایران " سپرده شد تا از دید ملت به قلب مردم پرکشد ، آری ، چنان جرمی را چنین پاداشی سزاست !
به یاد جمله ای از مرحوم بازرگان می افتم که در اعتراض به دستگیری آقای طالقانی توسط ساواک چنین نوشته بود :
" در این مملکت بی پناه نه می توان تظلم به ظالم برد و نه قبول ظلم کرد و ساکت نشست ... " 1
در این مملکت بی پناه که نمی توان تظلم به نزد ظالم برد ، می توان یاد عزیزانی که طعم تلخ تیغ تیز حکومت را چشیده اند ، زنده نگه داشت .
گویی مهرنهاد سخن می گوید ، کاش مسئولین رژیم گوش شنوا داشته باشند :
"ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم. از رئیس دادگاه انتظار داریم این نکته را به بالاتریها هم بگوید."2
----------------------------
1. اسناد نهضت آزادی ایران،ج۹، دفتر اول، ص۲۰۱
2. تاریخ ۲۵ ساله ایران، از کودتا تا انقلاب، ج۱، ص، از دفاعیات مهندس مهدی بازرگان
۷ نظر:
فرهاد جان
سحر نزدیک است...
آقای حيرانی محترم،
بنده و همسرم کماکان منتظر پاسخ شما هستيم و تاکنون سکوت دو روزهی شما را حمل بر آگاهیتان نسبت به مخاطب بودن ما در آن کامنت میدانيم.
در چنين صورتی خواهش میکنم برای آشنايی بيشتر بنده با افکارتان، پاسخ دهيد که منظورتان از «مرشدمان» چه کسی بود؟ البته اگر مرشدانمان را کسانی میدانيد که عمر و جان خود را در جهت مبارزه با تبعيضنژادی گذاشتهاند، از شما بخاطر اين لطف بسيار سپاسگزارم. ولی عجيب است وقتی همهی دنيا به اين اشخاص (مانند نلسون ماندلا، مارتين لوتر کينگ و بسياری ديگر) احترام میگذارند، شما اندازهی «وسعت ديد ما را با دهان اين اشخاص» يکی دانستيد!!!؟؟؟
آشنايی بنده با شما فقط از طريق يادداشتهای وبلاگتان است که فکر میکنم لااقل در اينجا مطالبی غير از انساندوستی و مبارزه با تبعيض و سطحینگری و پرستش (شخص يا چيزهای ديگر) نخواندهام. عجيب است که وقتی بنده و همسرم به کسی اينها را گوشزد میکنيم، ايشان به جای بحث منطقی، يارکشی و جلب ترحم میکند و شما اينگونه احتمالاً آگاهانه با او و افکار ضد انسانی و نژادپرستانهاش همراه میشويد و نقد محترمانه (بخصوص از جانب همسرم) و دوستانهی ما به افکار ضد انسانی و تبعيضگرايانه ايشان، را «از جنس همان زبانهايی دانستيد که بیپروا جاری میشوند»؟
از آنجا که ايميل بنده را بعد از دو روز با وجود آپديت کردن وبلاگتان و حضور در بلاگ نيوز، هنوز پاسخ ندادهايد، نشانهی اين است که مخاطب قرار دادن من و همسرم آگاهانه بوده و به يادداشت خود اعتقاد داريد؛ که بسيار با يادداشتهای ویلاگی شما در تناقض است و ای کاش اين ابهام را برطرف میکرديد.
جناب آقای سعید حاتمی محترم
متاسفانه من دائما ای میلهایم را چک نمی کنم و متاسفانه معمولا فقط نیمه شبها سراغ اینترنت می روم ، و متایفانه برای اینکه بدانم منظور شما از بحثی که اینگونه شما را برافروخته چیست ، باز هم باید تا نیمه شب صبر کنم تا فرصت کافی برای فهم و درک موضوع بدست آورم
در اینجا و در همین حد فقط می توانم از شما تشکر کنم که با پیام خود مرا متوجه موضوعی نمودید که قاعدتا میبایستی پیشتر به آن توجه نشان میدادم
آنچه من در وبلاگ الهه مهر نوشتم با توجه به پیامی بود که نویسنده ی وبلاگ برای من گذاشته بود که گویا آنتی ناسیونالیستها وی را برای مطلبش سرزنش نموده اند و با توجه به سابقه ای که من از برخورد دگم اندیشان حکومتی و نیز عرب و ترک پرستان داشته ام ، تصور نمودم باز هم آنان محلی را برای تاخت و تاز پیدا کرده اند .
بهررو ( وباز هم متاسفانه ) تا فرصت کافی برای خواندن مطلب شما و همسر گرامیتان نیابم ؛ معذورم از پاسخ روشن اما تصور نمی کنم نویسنده وبلاگ الهه مهر ، شما و همسرتان ، هیچکدام نژادپرست و یا حتی ضد ایرانی باشید
آنچه از " وسعت دید با اندازه دهان مرشد " بایستی بدست آید ، از دید من ، دقیقا و صریحا متوجه کسانی ست که پیرو رابطه تقلید و ولایت هستند یعنی کسانی که خود را ملزم به تبعیت از مرجع میدانند و از خود سلب اختیار و اراده می کنند که با توجه به اشاره ای که در ابتدا داشتم ، تصور میکنم منظورم را برساند.
ممنون بابت پیام ، ضمن احترام به شما ، همسرتان و نویسنده وبلاگ الهه مهر ، امیدوارم سوءتفاهمات سرعتر رفع شود بویژه آنکه دروبلاگ الهه مهر بارها از شما بجهات مختلف تقدیر شده بود.
امشب سعی میکنم به ای میل شما پاسخ گویم
سلام،
ممنون از پاسخ شما. البته بنده دورادور در جريان گرفتاریهای شما هستم، ولی وقتی ديدم وبلاگ نوشتيد و در وبلاگها کامنت گذاشتيد، حدس زدم حتماً ايميلهای خود را که قاعدتاً مهمتر از کارهای ديگر است، خواندهايد و برايتان برافروختگی بنده اهميتی نداشته که پاسخ نداديد.
البته برافروختگی بنده بابت بحث نبوده که با کمال ميل حاضرم در آرامش با هر نژادپرستی بحث کنم. ولی قبول کنيد وقتی دورويی و تظاهر دوستانم را که گران قيمتترين لحظات زندگی خودم را برايشان صرف کردم، میبينم، نمیتوانم لبخند بزنم و شاد باشم. وقتی میبينم کسی که به قول شما بارها به من لطف کلامی داشته، با يک انتقاد، تلفنی میگويد اشتباهش را پذيرفته و در وبلاگش اعلام میکند که به احترام (!!!؟؟؟) من جملاتش را حذف میکند، ولی در وبلاگ شما و دوستان ديگر اين لقبها را به من و همسرم میدهد و صحبت از آزار و پدر درآوردن میکند، نمیتوانم سکوت کنم.
وقتی شما که معمولاً در جريان يادداشتهای وبلاگها هستيد، اينچنين با او همراه میشويد و اينگونه در مورد من و همسرم قضاوت میکنيد، بپذيريد اين سؤال برايم پيش بيايد، اين تفاوت محتويات وبلاگتان با تائيد تفکرات ضدانسانی چيست. البته اين سؤال زمانی پيش آمده بود که مطمئن نبودم آيا آن يادداشت و انتقاد ما را به آن خواندهايد يا نه. در هر حال منظور خانم شهلا از آزاردهندهها و پدر درآوران و ضد ايرانیها (آنتی ناسيوناليستها) و همينطور مخاطب جملات شما و ملامتکنندگان کسی جز من و همسرم نبوديم، پس نمیشد برافروخته نشد.
در مورد بحث، از آنجا که خانم شهلا جملاتی که هنوز آنها را باور دارد پاک کرده، شايد قضاوت شما را سخت کند. ولی به طور مثال نمیتوان از جملهی حذف شدهی «چشم ديدن اعراب را ندارم»، برداشت ملیگرايی (ناسيوناليستی) کرد. در ايميل از شما خواهش کردم اگر شما هم مثل ايشان باور نداريد که اين عبارت نژادپرستانه و ضدانسانی است و آگاهی از جناياتی که با تکيه بر اين جملات در دنيا (همين اواخر در سودان) رخ داده نداريد، از يک وکيل بپرسيد. هرچند اگر بپذيريم عربهای ساکن ايران (بخصوص اهواز و جزيرهی ابوموسی) ايرانی هستند، اين عبارت قبل از هر چيز ضدايرانی میشود. جالب اينجاست خانم شهلا که به احترام من و همسرم نوشتهاند «منظورشان اعرابی که پدر و مادرشان ايرانی (!!!؟؟؟) است، نبوده»! اينها اگر بوی نژادپرستی نمیدهد، پس چيست؟ و اگر ايشان نژادپرست نيستند و نوشتن آن جملات اشتباه لفظی بوده، پس چرا تذکر من و همسرم را که اميدوارم حتماً بخوانيد، آزار و پدر درآوردن دانستهاند و دوره افتادهاند برای يارکشی و جلب ترحم؟ که حتی فرد آگاهی مانند شما را به اشتباه انداخته! اين کار ايشان آنچنان دور از شان و شعور است که من هنوز ماندهام يک انسان در اين سن و سال چطور رويش میشود اينگونه رفتار کند.
با احترام
سعید حاتمی عزیز
برایت ای میلی فرستادم
در کامنتهای خانم شهلا رضایی مطلب نیافتم
امیدوارم عشق و علاقه همه شما و ما به ایران ، مایه محکم شدن پیوندها شود
دوباره سلام،
من هنوز ايميلی نگرفتم. تصور میکنم از آدرس صحيحی استفاده نکرديد.
آدرس مطلب مورد اشارهی خانم شهلا و کامنتهای من و پانتهآ که آزارش دادند اين است: http://21mehr.com/2008/07/post_484.html
در حال حاضر که اين عشق به ايران (البته منهای عربها و احتمالاً ترکها و لرها و کردها و بلوچها و...) باعث آشنايی بيشتر من با رفتار دوستانی که پنج شش سال نه از طريق وبلاگ، بلکه از نزديک میشناسمش، شده.
شاد باشيد
سعید عزیز
دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره ، احتمالا الآن باید رسیده باشه ، چه کنم که ای میلهایم هم مثل من تنبل هستند وپیاده به مقصد میروند
ارسال یک نظر