000

چهارشنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۵

درخشان : دروغه

«مصطفی پورمحمدی» وزیر كشور روز سه‌شنبه در نخستین همایش توسعه گردشگری روستایی و عشایری در وزارت كشور از آمارهای جهانی موجود در مورد میزان گردشگران انتقاد کرد و گفت:« ما تا چند روز آینده ‪ ۳۰میلیون گردشگر داخلی خواهیم داشت

این آقا یا نمیداند 30 میلیون نفر چند نفرند ، یا مردم را بی سواد فرض نموده یا تصور میکند آمار گردشگران (همان توریست سابق) را هم میتوان مثل تعداد راهپیمایان بزرگداشت انقلاب ( و یا شرکت کنندگان در همه پرسی) ، با ضرایب گوناگون به آسمان رساند!

در این گیرودار کمبود و نبود مواد غذایی و مایحتاج عمومی ، خدا به ملت رحم کند ، چرا که بگمانم این وزیر دست نشانده رئیس جمهور از اکنون مردم را آماده میکند تا در آینده ، کمبود و کسری ها را به گردن گردشگران مادر مرده ای بیندازد که حتی در خواب هم خیال آمدن به ایران را ندارند.

پاسخ ف.م.سخن به نوشته اخیر حسین درخشان ملقب به ناراضی برگشتی(مثل تاکسی برگشتی که رنگ عوض میکند تا خود را شخصی کند) بسیار جالب و درخور توجه است.

کدام حمله مغزی ؟ کدام ربودن همسر؟ چند کلمه در باره نوشته اخیر آقای حسین درخشان ( ف .م . سخن:)

اگر در ايام دهه فجر، محاکمه‌ی خسرو گلسرخی را که از کانال سه سيما پخش شد ديده باشيد، حتما به خاطر داريد موقعی که او با صلابت در ميان بهت و حيرت حاضران اظهار می‌داشت که: "اتهام سياسی در ايران، نيازمند اسناد و مدارکی نيست. خود من، نمونه‌ی صادق اين‌گونه متهم سياسی در ايران هستم. در فروردين ماه، چنان‌که در کيفرخواست آمده، به اتهام تشکيل يک گروه کمونيستی، که حتی يک کتاب نخوانده است، دستگير می‌شوم. تحت شکنجه قرار می‌گيرم و خون ادرار می‌کنم..." صدای خفه‌ی يک نفر در وسط دادگاه شنيده می‌شود که می‌گويد: "دروغه!"

شايد خيلی‌ها ندانند که صاحب اين صدا کيست. شايد گـُـمان بَرَند که او يکی از ماموران رژيم است که قصد تبرئه‌ی ساواک را داشته. اما اين‌طور نيست. "دروغه" را يکی از هم‌گروهی‌های گلسرخی بر زبان می‌آورد. ابراهيم ف.ر.، برای خودشيرينی، اين "دروغ" را می‌گويد.

آن کس که "دروغه" گفت، زير فشار بود؛ زير شکنجه بود؛ خطر مرگ تهديدش می‌کرد؛ دو دختر خردسال داشت و بايد به فکر آينده آن‌ها می‌بود...

اما امروز، همين جريان، در شکل کمدی‌اش تکرار می‌شود. جوانی را به جرم بالا بردن يک زيرپيراهن خونی ابتدا به اعدام و بعد به حبس طولانی مدت محکوم می‌کنند. هفت سال از بهترين سال‌های زندگی اين جوان پشت ميله‌های زندان می‌گذرد. او را به خاطر بيان عقايدش تحت فشار قرار می‌دهند. برای درمان خارج از زندان به او مرخصی نمی‌دهند. وسايل شخصی‌اش را به هم می‌ريزند. جانش را به لب می‌رسانند تا بالاخره دچار حمله‌ی عصبی می‌شود. روانه‌ی بيمارستان‌اش می‌کنند. معالجه شروع نشده، او را به زندان باز می‌گردانند. همسرش را در وسط خيابان بازداشت می‌کنند. او برای دفاع از خود و همسرش به اعتصاب غذای خشک دست می‌زند...

حال، يک نفر در خارج از زندان، درست‌تر بگويم يک نفر در خارج از ايران، بدون اين‌که زير شکنجه باشد، بدون اين‌که تحت فشار باشد، بدون اين‌که دو دختر خردسال داشته باشد، در وب‌لاگش فرياد می‌زند: "دروغه!"

نمی‌دانم وقتی انقلاب شد، گوينده‌ی "دروغه" در دادگاه گلسرخی چه حالی داشت. حدس می‌زنم خجالت کشيده باشد؛ حتی اگر زير فشار بوده باشد؛ حتی اگر شکنجه شده باشد؛ حتی اگر کابل و شلاق، گوشت پاهايش را کنده باشد. حدس می‌زنم انسان خجالت بکشد حتی اگر جای خجالت کشيدن نباشد. اما نمی‌دانم امثال آقای درخشان که در آزادی و رفاه نشسته‌اند و با سخنان‌شان ديگران را گرفتار می‌کنند، فردا با خجالت‌شان چه خواهند کرد؟

متن کامل در گویا نیوز

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats