خوشبختانه خطر از چشمان مادرم برطرف شده ، هرچند ضعف بینائی برجامی ماند که نیازمند مراقبت و درمان طولانی مدت است ، اما شکر خدا را که به هر حال دید چشمی می ماند تا نیاز به تکیه به دیگران نباشد .
وقتی خبر بیماری مادرم را شنیدم ، ناخودآگاه و از سر درماندگی نوشتم و فردایش خواستم پست را حذف کنم که صحیح نمیدانستم ناراحتی های شخصیم در وبلاگ منعکس شود . اما با دیدن پیام همدردی دوستان ، و به احترام کامنتهای این عزیزان از حذف آن منصرف شدم.
از تمامی یاران و عزیزانی که به نوعی ابراز لطف کرده اند تشکر می کنم ، رامین مولائی گرامی ، ملا حسنی عزیز ، فرزاد پورمرادی ارجمند ، ناخدا میداف گرامی ، مرد پیر عزیز که پس از مدتها آفتابی شده ، محمد افراسیابی که مرون لطفش شدم و خانم مینو صابری که مهربانی هایش معرف شخصیت دوست داشتنیش می باشد .
وقتی خبر بیماری مادرم را شنیدم ، ناخودآگاه و از سر درماندگی نوشتم و فردایش خواستم پست را حذف کنم که صحیح نمیدانستم ناراحتی های شخصیم در وبلاگ منعکس شود . اما با دیدن پیام همدردی دوستان ، و به احترام کامنتهای این عزیزان از حذف آن منصرف شدم.
از تمامی یاران و عزیزانی که به نوعی ابراز لطف کرده اند تشکر می کنم ، رامین مولائی گرامی ، ملا حسنی عزیز ، فرزاد پورمرادی ارجمند ، ناخدا میداف گرامی ، مرد پیر عزیز که پس از مدتها آفتابی شده ، محمد افراسیابی که مرون لطفش شدم و خانم مینو صابری که مهربانی هایش معرف شخصیت دوست داشتنیش می باشد .
۱ نظر:
درود فرهاد گرامی
بـبخش که من دیر به دیر اینجا سر می زنم و کمتر از وقایع مطلع هسـتم
اما دیر رسیدن بهتر از نرسیدن است... خیلی خوشحالم که خطری از سر مادر نازنینیت گذشته
امیدوارم همیشه تندرست بمانـند
کیانوش
ارسال یک نظر