000

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۷

شعر دزدی یا شاعر دزدی

به یمن ایام مبارکه فتوحات بزرگ دولتمردان ، از امشب ساعت 24 دوباره خط
تلفن و اینترنت بنده منزل برقرار شد !
فتبارک الکارمندان بی مایه سرورهای آلمانی !
قطع تلفن و برقراری مجدد که زمانی بیش از 40 روز به درازا کشیده شد از صدقه
ناکارآمدی کارمندانی است که قبلا یادشان رفته بود درخواست
تبدیل خطوط را به شرکت مادر یعنی ارسال نمایند و امروز نیز پس از
برقراری خط تلفن ، ساعتها مباحثه ومشاجره داشتیم تا بگردند و
بیابند دلیل وصل نشدن خط اینترنت را که آخر کار مثل همیشه
فرمودند : ببخشید فراموش کرده بودیم شما را در تثبیت آی دی ثبت نمائیم !
در این دوره فترت عظما و غیبت صغری مواردی پیش آمد که گقتنی
است اما شاید روزی دیگر.

مثلی است که شعر دزدی دیده بودیم اما شاعر دزدی نه!
تابحال مواردی بسیار بوده که مطالب بی مایه حقیر را بنام خود در وبلاگ
یا سایتشان منتشر کرده بودند اما امشب جمال بی مویمان به
وبلاگی روشن شد که" نام دزدی" راپیشه نموده

وبلاگ گفت و گو ( با وبلاگ وزین گپ و گفت اشتباه نشود ) با نام من
به ثبت رسیده . خدا بر بیچاره ای که چنین پیشه کرده رحم کند که
یا تشابه نام کار دستش میدهد یا طمع خام!


۶ نظر:

ناشناس گفت...

خوب شد اومدی
ما که جون به لب شدیم

عمو اروند گفت...

آقا خوش آمدی ولی من چیزی از ایراد اتهام تو به نویسنده‌ی وبلاگ «گب‌وگفت» دستگیرم نشد. فکر کنم ایراد اتهامت نیاز به توضیح بیشتری داشته باشد تا برای افردی امثال من که «دوزاری‌شان» دیر می‌افتد، خوب مفهموم شود. به نوشته‌ات در بلاگ نیوز لینک دادم

ناشناس گفت...

درود بر تو فرهاد جونم
دیشب اومدم ببینم به روز نوشتی ا نه!؟
که دیدم هنوز نه
حالا به روزی و میخونم متنت را حتمن

ناشناس گفت...

عموی عزیز ممنون
نویسنده وبلاگ مورد اشاره ، آدرس وبلاگ را همان آدرس قبلی من در بلاگفا قرار داده یعنی " فرهاد حیرانی" که تصور نمی کنم کسی نام خود را در آدرس وبلاگ بگذارد اما در نوشته هایش مخفی بماند

شهلای گرامی ممنون بابت این چند نوبت که آمدید

مانی خان گفت...

خوش آمدی که خوش آمد مرا ز آمدنت
هی من آمدم ببینم کجای کارت گیر کرده گیرش را باز کنم که نشد ده ها پیام تسلیت و دلداری گذاشتم جوابی نیامد حال خوشحال از آمدنت
با تشکر از اینکه وبلاگ مرا از وبلاگ گفت و گو جدا کردی ولی انگار دوزاری آمو اروند خیلی کجه که باز نوشته گب البته نه گپ و گفت آمو عینک را جابجا کن

در هر حال این چند وقته جایت خالی بود من وبگردی هر شبم ترک نشده نقنقو عمو اروند بلوج زیتون اصغر اقا تقویم تبعید و دها ی دیگر را هر شب سر میزنم برای همین از نوشتن باز مانده ام ولی امشب بخاظر روز مادر شعری روانه خواهم کرد

باز هم خوش آمدی رفیق

مانی خان گفت...

خانه از پای بست ویران شد

هر خری آمد و مسلمان شد

هر سری با دومتر عمامه

دیو گردید و قاتل جان شد

با شقاوت شدند هم پیمان

درد و رنجی نصیب ایران شد

آتشی در گرفت در خانه

چهره کودکان چو پیران شد

چشمها کور و چشمه ها خشکید

مردن مرد و زن چه آسان شد

ملک ایران چو مخزن باروت

میشود گفت همچو لبنان شد

از کجا آمد این همه ملا

خر در ایران چرا فراوان شد

همتی ای عزیز هموطنم

عمر دچاله رو به پایان ش

Free counter and web stats