گویند شاگردی به محضر استاد میرفت و همه روزه در اتاقی به پای درس استاد
می نشست. روزی استاد به او گفت از روی طاقچه کتاب را بیاور .
شاگرد پرسید : کدام طاقچه ، من در این مدت جز شما چیزی ندیده ام که تمام
هوش و حواس من به شما بود.
ناقل این داستان بر ذوب شدن شاگرد در درس استاد تاکید داشت اما آنچه امروز در
ذوب شدن افراد در مرادشان می بینیم حکایتی دیگر است که خلاف منظور ناقل خبر
را میرساند و آن اینکه مبادا فراگیری به فراموشی خود و تعطیلی اندیشه منجر شود.
گاه جملاتی از رئیس جمهور ایران می شنویم که شنونده از سلامت مغز او نومید
میگردد اما اگر به روش تحصیل مرید نزد مراد و ذوب شدن او در کلام استاد نظر
کنیم ، بیکباره ، بجای احمدی نژاد ، مصباحی را می یابیم جوانتر و فعالتر اما با
همان تراوشات ذهنی.
چند نمونه از هردو بزرگوار نقل میکنم ، تا ببینیم چگونه این از زبان آن سخن
می گوید . جملات این دو را باهم مقایسه کنید .
مصباح یزدی همچون شاگردش به سفرهای خارجه علاقه وافر داشته بویژه سفر
به امریکای لاتین و در نقل این مسافرتها چنین آورده :
مصباح : یکی از اسقفهای آنجا به من گفت ما باد بیائیم آنجا (ایران) و از شما
یاد بگیریم.
احمدی نژاد : از تمام دنیا برای حل مشکلاتشان با ما تماس می گیرند .
مصباح : یکی از دختران دانشجو به زبان اسپانیولی گفت که خیلی از شما
متشکرم.
احمدی نژاد : یک دختر دو ساله .. که زبانش اسپانیولی بود گفت : این محموده !
مصباح : یک دانشجوی مسیحی پس از سخنرانی به من گفت : من در شما
نور خدایی دیده ام.
احمدی نژاد : یکی به من گفت وقتی دعای فرج را خواندی یک هاله نوری
آمد شما را احاطه کرد ، خودم هم احساس کردم.
مصباح : بعد از سخنرانی (من) به مدت چند دقیقه کف ممتد زدند . من چند
دفعه خواهش کردم که کافی ست اما آنها ادامه دادند.
احمدی نژاد : در نیکاراگوئه و در شهر ماناگوآ که حدودا 15 تا 18 دقیقه
سخنرانی کردم ، بیش از 15 بار مردم کف زدند.
مصباح : کلیسا در آنجا شکست خورده و(کشیش ها ) امیدشان به اسلام است !
احمدی نژاد : مردم جهان از ما می خواهند که نجاتشان دهیم.
مصباح : همانهایی که قبل از جلسه می خندیدند ، بعد از جلسه می خواستند
دست ما را ببوسند ، فرقی هم بین زن و مردشان نبود ولی با زحمت
خومان را کنار می کشیدیم که خانمها هجوم نیاورند.
احمدی نژاد : در سخنرانی در دانشگاه کلمبیا عده ای که در ابتدا می خندیدند
و تحت تبلیغات آنها بودند ، بعد از سخنان من تغییر کرده بودند.
مصباح : در کوبا که مارکسیستی ست ، یک استاد دانشگاه آمد دست مرا بوسید.
من جمله ای اینچنین از احمدی نژاد نیافتم اما تاکید خبرگزاریهای هوادار دولت
بر بوسیدن دست رئیس جمهور از سوی دیگران در مناسبتها مختلف
حاکی از همین نگرش است .
برخلاف تعدادی از دوستان ، من احمدی نژاد را فردی واقعا مومن به
اعتقاداتش می شناسم ، اما ترس من از اصرار او بر رسیدن بر معتقداتش
می باشد ، چنانکه استادش مصباح فرموده :
ایران وسیله است ، هدف اسلام است !
می نشست. روزی استاد به او گفت از روی طاقچه کتاب را بیاور .
شاگرد پرسید : کدام طاقچه ، من در این مدت جز شما چیزی ندیده ام که تمام
هوش و حواس من به شما بود.
ناقل این داستان بر ذوب شدن شاگرد در درس استاد تاکید داشت اما آنچه امروز در
ذوب شدن افراد در مرادشان می بینیم حکایتی دیگر است که خلاف منظور ناقل خبر
را میرساند و آن اینکه مبادا فراگیری به فراموشی خود و تعطیلی اندیشه منجر شود.
گاه جملاتی از رئیس جمهور ایران می شنویم که شنونده از سلامت مغز او نومید
میگردد اما اگر به روش تحصیل مرید نزد مراد و ذوب شدن او در کلام استاد نظر
کنیم ، بیکباره ، بجای احمدی نژاد ، مصباحی را می یابیم جوانتر و فعالتر اما با
همان تراوشات ذهنی.
چند نمونه از هردو بزرگوار نقل میکنم ، تا ببینیم چگونه این از زبان آن سخن
می گوید . جملات این دو را باهم مقایسه کنید .
مصباح یزدی همچون شاگردش به سفرهای خارجه علاقه وافر داشته بویژه سفر
به امریکای لاتین و در نقل این مسافرتها چنین آورده :
مصباح : یکی از اسقفهای آنجا به من گفت ما باد بیائیم آنجا (ایران) و از شما
یاد بگیریم.
احمدی نژاد : از تمام دنیا برای حل مشکلاتشان با ما تماس می گیرند .
مصباح : یکی از دختران دانشجو به زبان اسپانیولی گفت که خیلی از شما
متشکرم.
احمدی نژاد : یک دختر دو ساله .. که زبانش اسپانیولی بود گفت : این محموده !
مصباح : یک دانشجوی مسیحی پس از سخنرانی به من گفت : من در شما
نور خدایی دیده ام.
احمدی نژاد : یکی به من گفت وقتی دعای فرج را خواندی یک هاله نوری
آمد شما را احاطه کرد ، خودم هم احساس کردم.
مصباح : بعد از سخنرانی (من) به مدت چند دقیقه کف ممتد زدند . من چند
دفعه خواهش کردم که کافی ست اما آنها ادامه دادند.
احمدی نژاد : در نیکاراگوئه و در شهر ماناگوآ که حدودا 15 تا 18 دقیقه
سخنرانی کردم ، بیش از 15 بار مردم کف زدند.
مصباح : کلیسا در آنجا شکست خورده و(کشیش ها ) امیدشان به اسلام است !
احمدی نژاد : مردم جهان از ما می خواهند که نجاتشان دهیم.
مصباح : همانهایی که قبل از جلسه می خندیدند ، بعد از جلسه می خواستند
دست ما را ببوسند ، فرقی هم بین زن و مردشان نبود ولی با زحمت
خومان را کنار می کشیدیم که خانمها هجوم نیاورند.
احمدی نژاد : در سخنرانی در دانشگاه کلمبیا عده ای که در ابتدا می خندیدند
و تحت تبلیغات آنها بودند ، بعد از سخنان من تغییر کرده بودند.
مصباح : در کوبا که مارکسیستی ست ، یک استاد دانشگاه آمد دست مرا بوسید.
من جمله ای اینچنین از احمدی نژاد نیافتم اما تاکید خبرگزاریهای هوادار دولت
بر بوسیدن دست رئیس جمهور از سوی دیگران در مناسبتها مختلف
حاکی از همین نگرش است .
برخلاف تعدادی از دوستان ، من احمدی نژاد را فردی واقعا مومن به
اعتقاداتش می شناسم ، اما ترس من از اصرار او بر رسیدن بر معتقداتش
می باشد ، چنانکه استادش مصباح فرموده :
ایران وسیله است ، هدف اسلام است !
۳ نظر:
و ... چه
و چه و چه
د
ر
و
د
سلام ... مقصر يا بی عقل کيست؟؟ آنانی که چنين مذخرفات را تحويل مردم ميدهند؟؟؟ آنانی که اين مذخرفات را تحويل ميگيرند (باور ميکنند)؟؟ يا انانی که ساکت (حتی نسبی) ميگذارند اينها چنين مذخرفاتی تحويل بدهند و بگيرند ؟؟؟؟؟
ارسال یک نظر