گویند پادشاهی میل به تفرج کرد و به توصیه وزیر به باغ پسرعموی وزیر در دهاتی دور سفر می کنند.
پادشاه در باغ دهقان پیر راه می رفت از میوه درختان می خورد و لذت وافر می برد.
ناگاه چشمش به خوشه انگوری می افتد که در شاخه ای بالای درخت و دور از دسترس جلوه می کرد.
وزیر را صدا کرد و گفت میل به خوردن آن خوشه انگور دارم ، پای بر شانه من بگذار و بالا رو و انگور را برایم بچین.
از وزیر امتناع و از پادشاه اصرار که تو چون جان منی و محرم من ، حرفم بر زمین مگذار.
وزیر به تبعیت از میل پادشاه ، پا بر شانه شاه نهاد و خوشه انگور چید و شست و به سرورش پیشکش نمود.
در زمان ترک باغ میزبان ، پادشاه از او پرسید چه آرزویی دارد ، که هرچه باشد برآورده خواهد کرد.
دهقان پیر تعظیمی کرد و گفت تنها یک خواهش دارم ، مکتوب و مهر کنید که من هیچ نسبتی با این وزیر ندارم !
پادشاه با تعجب و تشر گفت ، مردک ، این وزیر را چون جان خود دوست می دارم و از او به خود نزدیکتر و محرم تر کسی را نمی یابم ، دیوانه شدی که از ستون پادشاهی من تبری می جویی ؟
دهقان پیر دوباره تعظیمی کرد و گفت ، پادشاها ، من تنها همین خواسته را دارم ، مکتوب کنید که من هیچ نسبتی با این وزیر نداشته و ندارم.
شاه وقتی اصرار دهقان را دید ، قلم و دوات خواست و نوشت و مهر کرد که این دهقان دیوانه هیچ نسبتی با وزیر، از ازل تا ابد نداشته و نخواهد داشت.
روزگار گذشت و بین شاه و وزیر اختلاف بالا گرفت ، شاه حکم کرد که سرابازنش هرکسی که با وزیر نسبتی دارد بیابند و از دم تیغ بگذرانند.
پس از گذشت ماهی فرمانده ارتش گزارش خود را نزد پادشاه ارائه داد که همه را از دم تیغ گذراندیم الا دهقانی که پسر عمویش بود که قصد جان او را هم داشتیم اما دستخطی از شما داشت که هرگونه نسبتی با وزیر را انکار میکرد.
پادشاه دهقان را خواست و به او گفت جان و مال تو در امان است به شرطی که حقیقت ماجرا را بگویی.
دهقان گفت ، پادشاها ، از همان لحظه که دیدم وزیر بر شانه شما پا گذاشت و بالا رفت ، دانستم این بالا رفتن ، زمین خوردنی دارد سخت .
حال ماجرای خامنه ای است که هرکس به او نزدیک شد ، جان و آبرویش حلال شد ، از رفسنجانی که او را برادر و یار خود می خواند و در نماز جمعه ای ( در زمان حیات خمینی ) گفته بود ، می گویند بین من و آقای هاشمی اختلاف است اما بدانید ما چنان به هم ارادت و اعتماد داریم که هرچه او بگوید من امضا ( عمل ) می کنم و هرچه من بگویم آقای هاشمی چشم بسته انجام میدهد.
از موسوی که نخست وزیرش بود ، و از ... احمدی نژادی که نظرش به نظر او نزدیکتر از همه بود .
امروزه همه مسئولان باید به پای خامنه ای بیفتند و از او مصرانه بخواهند دستنوشته ای به آنها دهد که آنان هیچ نزدیکی و برادری و محرمیتی با او ندارند تا مبادا گردش ایام آنان را به همانجایی فرستد که پیشینیان را فرستاده !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر