متاسفانه معتقدین به مذاهب و ادیان سعی میکنند تا با قوانین ابداعی خود
محق بودنشان را به اثبات رسانند.
مسیحیان معتقدند دعا تنها در صورتی مقبول است که بنام عیسای خداوند
بیان شود و راه رسیده به خدای پدر را از دری بنام خدای پسر میسر میدانند.
مسلمانان اما بگونه ای دیگر و تنها با توسل به ائمه معصوم بدنبال استجابت
دعا میروند.
گوئی خداوند در خانه ای محبوس است و "درب" آن عیسی و یا محمد است.
این دین مداران نمیدانند با این جهالت نه تنها دین خود را بزرگ جلوه نمی دهند
که خدا را کوچک می کنند!
جالب اینکه مسیحیان مدعی هستند عیسی خود خداست!
ادعایی که نه بر منطق استوار است و نه با عقل و نه با فلسفه توجیه می شود.
نقد خداوندی مسیح را به فرصتی دیگر حواله دهیم.
همانگونه که ادعای ملایان بر اسلام برترین است و برتر از او نیست ، بیش
از آنکه حق باشد ، کفر جلوه میکند.
در جهان امروز ، دین حجابی شده تا خدا دیده نشود!
هر شناختی که انسان از خود و پیرامون خود دارد بر اساس تعریفی ست که
از آن موضوع یا شیئ در ذهن خود ساخته است ، به بیان دیگر هر انسانی بجز
این جهانی که مشترکا در آن زندگی می کنیم در جهان کوچکی که متعلق به خود
اوست زندگی میکند و دیگری را راه به این جهان خصوصی نیست.
همه ما دنیایی داریم که تمامی پدیده ها و موضوعات را از دریچه آن می بینیم.
در این دنیا تعاریفی ناخودآگاه از هر موضوعی گردآوری نموده ایم و بدون
این تعاریف ، شناختی به موضوعات نخواهیم داشت.
حتی خداوند نیز خارج از این دایره نیست.
خدا چیست ؟
ابتدا انسان خدا را خلق نمود یا خدا انسان را ؟
مطمئنا چه باور به خدا داشته باشیم و چه خیر ، باید بپذیریم که بدون خلق یا
وجود انسان ، خدا نمیتوانسته توسط انسان شناخته شود .
پس در ابتدا انسان در این جهان پا به عرصه نهاد و سپس انسان بدنبال تعریفی
برای جهان و خلقت گشت و نهایتا گروهی به این باور رسیدند که می بایست
خدایی وجود داشته باشد تا سوالات بی جواب را با حضور او توجیه نمود.
و به همین ترتیب افراد تعاریف خاص خود از خدا را بدست آوردند که الزاما
نمیتواند با برداشت دیگری یکسان باشد. حتی در زمینه فهم ادیان هم این مطلب
صادق است ، یعنی هر شخصی بنا به درک و وسع خود از مذهب و آئین انتخابی
برداشتی ویژه دارد که شاید اشاره به مفهوم حجاب در اسلام گویاترین
مثال باشد که گروهی تنها چادر سیاه را حجاب میدانند و گروهی حتی به پوشش
موی سر اعتقادی ندارند . اگر فرصتی باقی بود مشتاقانه در این مورد خواهم
نوشت ، شاید با نقد عزیزان هم مطلب فاش تر شود و هم من بهره ای بیشتر
برم
در این مطلب بدنبال اثبات یا نفی خدا نیستم ، اما سعی میکنم تا بدنبال پاسخی
برای مذاهب و ادیان باشم .
آیا براستی انسان محتاج دین است؟
برای یافتن جواب باید به یک نکته توجه نمود که دین برای انسان است یا
انسان برای دین؟
به تعبیر دیگر آیا انسان خلق شده تا متدین باشد و راه پیشنهادی ادیان را برگزیند
یا دین بوجود آمده تا راهگشا و راهنمای انسان باشد.
مسلما انسان خلق نشده تا دین را بشناسد که با قبول این فرضیه به دور
تسلسلی فرو می افتیم که راه فراری متصور نیست.
یعنی خدا انسان را خلق نمود تا متدین باشد و چون دینی نبود تا انسان آنرا
برگزیند ، پس پیامبران را فرستاد تا ادیان را خلق کنند !!
راه دیگر این است که بپذیریم انسان خلق شد تا خدایش را بشناسد و به همین
دلیل پیامبران دستوراتی از جانب خدا دریافت نمودند.
حال این سوال مطرح میشود که انگیزه ادیان ( ویا مذاهب) برای حضور و
وجودشان چیست ؟
آیا دلیلی جز خداشناسی است؟
اگر مسئله شناخت خدا باشد ، واسطه و دلال قراردادن دیگران توهین به خلقت
خداست.
درست مثل اینکه شاگردی برای تحصیل به مدرسه میرود و معلم راه حل مسائل
را به او آموزش میدهد و شاگرد بعد از فهمیدن راه حل ، میبایست برای حل هر
مسئله ای ، ولو اینکه به تنهایی قادر به حل آن باشد ، متوصل و متوسل به
حضور معلم گردد.
اگر مردان الهی برای این آمدند تا مردم خدا را بشناسند و به سویش روند ، پس
نباید خودشان سدی باشند برای رسیدن مخلوق به خالق.
منظور من این است که به فرض وجود خدا ، ، خدایی که انسان را بیواسطه
خلق نموده ، نمیتوان تصور نمود همین انسان برای مسیر برگشت نیازمند
دلالان و واسطه هایی باشد که در صورت همراهی نکردن آنان از رسیدن
به مقصد بازمانیم.
شاهد این ادعا شاید این باشد که اگر کلام ادیان حق بود ، هر انسانی با شنیدن
آن بسویش می شتافت و اگر پاسخ مدعیان ادیان را بپذیریم که انسانهایی که از
ادیان و به تعبیر دیگر از حق روی گردانند ، بدلیل سیاهی دل و دل بستن به
بازیچه های دنیوی ست که دین گریزند و نه دین پذیر ، پس لزوما نقص در
خلقت انسانی ست که حتی با شنیدن پیام حق ، حق گریز میشود.
و الا چه دلیل دیگری میتوان یافت برای تنوع و تکثر مذاهب در جوامع انسانی؟
این مبحث نه دراین مقال می گنجد و نه در این فرصت.
اشاره ای به انگیزه خدا بر خلق انسان نمایم و بس.
خدا چرا انسان را خلق نمود؟
اگرخدا محتاج شناختن بود که به قول همه ادیان ، فرشتگانی بی شمار در
گرد او به تسبیح مشغولند و جز اونمی بینند و نمی خواهند.
پس خدا محتاج نیایش نیست.
خدا با توجه به تعریفی که مذاهب از او بازگو میکنند ، از انجام کارهای عبث
بدور است که عمل به این اعمال او را از خدایی به پائین می کشد.
لذا خدا نه از سر لهو و نه از جهت سرگرمی دنیا و انسان را خلق نموده.
خدا برای انجام هرکارش بایستی دیلی منطقی داشته باشد حتی اگر خود را
پاسخگو به کسی نداند که فعل بی منطق و عبث از او پذیرفته نیست .
قبل از پاسخ به نکته دیگری اشاره میکنم ، خدا چه چیزی نداشت که با
خلق انسان بدست آورد ؟
شاید متدینین متعصب آشفته خاطر شوند که مگر برای خدا کمبود و محدودیت
ممکن است ؟
به اعتقاد من آری !
آیا خداوند قادر به انجام هر فعلی هست؟
مسلما خیر !
به تعبیر و تعریفی که مذاهب از خدا میدهند ، و با اوصافی که مکاتب دینی
برای خدا قائل می شوند ، باید پذیرفت خدا از انجام بسیاری امور ناتوان است
بعنوان مثال :
خدا نباید کاری بیهوده انجام دهد.
خدا نمیتواند به مخلوق خودظلم کند.
خدا نمیتواند نسبت به انجام صحیح یا ناصحیح افعال بندگان ، بی تفاوت بماند.
خدا قادر نیست حق را ناحق و نا حق را حق بداند.
خدا قادر نیست تا...
یک مورد دیگر هم وجود دارد که به اعتقاد من دلیل خلقت انسان است.
آنچه خدا به تنهائی قادر به انجامش نبوده و در این راه محتاج انسان شده
تا او را خلق نماید این است:
عشق یعنی رابطه ای اختیاری ما بین دو نفر.
فرشتگان به تسبیح او مشغولند اما نمیتوانند ادعا کنند که عاشق اویند.
چرا که فرشتگان اختیاری از خود ندراند و مختار به گزینش نیستند.
خداوند برای آنکه عشق بیافریند و معشوق افتد ، محتاج عاشقی بود که
آزادانه او را بشناسد و عشق ورزد.
هرچه ابزار گمراهی و شک و دورافتادن از مسیر بیشتر مهیا باشد، عشق
شعله ورتر آتش میزند.
خدا انسان را آفرید تا عاشقش شود ، خدا یعنی مطلق خوبی ها و این ممکن
نیست مگر عاشق بودن و معشوق شدن.
بنا برهمین روال ، خداوند نمیتواند کسی را واسطه ی خود و عاشقش قرار
دهد که هرچه در این بین قرار گیرد از اصالت و حرارت عشق میکاهد.
آنچه که متاسفانه بر عقائد مومنین سایه افکنده و اصل فدای حاشیه شده.
معلمی آمد تا بگوید راه حل این است و مردم معلم را راه حل انگاشتند !
همانگونه که رهبران فعلی مذاهب میکوشند تا دین را هدف قرار دهند
و در این راه نه تنها دین را بزرگ نمی کنند ، که خدا کوچک میکنند ، به
همین سیاق هم گروهی برای بزرگ کردن خود سعی میکنند تا اعتقادات
مردم را ابزار مطرح شدن خود قرار دهند و جالب اینکه معتقدین بدست
خود آنها را به هدفشان میرسانند.
به این تیتر توجه کنید:
یک ایرانی هم پیامبر اسلام را شخصیت کارتونی کرد.
کاش می فهمیدیم که با کوچک کردن دیگران ، بزرگ نمی شویم.
به نظر من هیچ فرقی بین اقدام این کوتوله ها و آخوندهایی که حکم به
ارتداد و تکفیر میدهند نیست.
هر دو گروه سعی میکنند تا خود و اعتقاداتشان را چماقی کنند تا بر سر
مخالفانشان زنند.
امیدوارم فرصتی دست دهد تا این بحث با راهنمایی و انتقادات عزیزان
۷ نظر:
دمت گرم برادر زدی به خال
حروم زاده سگ ننه گائیده، شورت ننه تو پرچم کنم خودم وسط دروازه دولاب. کونی سگ آبجی گائیده بدم بکننت بیست کیلو آب کیر از کونت بریزه؟
ناشناس عزیز که گویا آمپر چسبوندی
میگم شما همیشه وقتی اسم خدا و پیغمبر میاد اینقدر حشری می شی
فرهاد جان
این آقای ناشناس اصلا نفهمید تو چی میگی و حرف ات چیست. ما دردنیای عجیبی زندگی میکنیم
ناخدای عزیز
اگر بنا بر خواندن بود که میتوانستند انتقادات خود را بیان کنند
رسم اینان بر این است که نخوانند و ندانند و الزام به تقلید داشته باشند
با سلام
اول تشکر به خاطر لینک
دوم، هر چند که من میگم اصلن خدایی نیست، اما طبق تعاریف، خدا محتاج به چیزی نیست.
اگر خدا انسان را آفرید تا عاشقش شود، پس خر و گوسفند را برای چی آفرید
/صمد: اخمخ! اگه خر نبود، مو چه جوری دلُم میگرفت وختی که خیلی وقت بود که صداشو نمی شنفتُم. باید یه خری باشه که به مو سُواری بده تا مُو از دیدنش خوشحال بشُم نه! بهدش، هنسان که با شکُم گشنه که نمیتونه عاشق خدا بشه نه! واسه همین خدا میهوه جات و مرغ و خروس گوسفند آفرید. برای همینه که فول دارا بیشتر از روی فهم عاشق خدان، و شکم گشنه ها از روی نفهمی! تو هم که کفر میگی و عاشق خدا نمیشی، بدون که خدا به هشق تو یکی احتیاج نداره و اصلن خدا بیخود کرد که تو رو آفرید! خدا جان، درسته که موُ عاشقتُم، ولی تو هم بعضی موقعها خیلی خری!ا
این کاکمنت دونی انگار آلمانی هست. شاید ما اشتباهی اومدیم... لینک دیگری پیدا نکردیم. به هر حال هدف این بود که جهت تبریک سال نو خدمت برسیم. این پست اخر هم مثل همیشه پربار و آموزنده بود.
ارسال یک نظر