عید نوروز همیشه مرا به خاطراتی می کشاند که آرزو میکنم آنها را بگونه ای دیگر رقم میزدم.
سخن از نو شدن طبیعت برایم آنگاه معنا پیدا میکند که بدانم این رسم کهن بدنیال چه بوده از نو شدنها.
امروز حاکمین آنچه بر آن تاکید دارند حفظ رسومات و بیش از آن خرافاتی ست که مانع از تجدد گرائی و میل به امروزی شدن جامعه دارد و تنها حسن
این مطلب در همین است که پی به ارزش تجدد گرایی میبریم.
متاسفانه تا از به روز شدن جامعه و تمایل به دور ریختن وصله های ناپاک از بستر زندگی سخن به میان میآید
گروهی منکرات ! غرب را پیراهن عثمان کرده و تصور مینمایند دنیای رها از زنجیرهای وابستگی و ماندگی در سده های دیرین ، مملو از زجر و قتل و تجاوز است.
امروز چه میتوان بعنوان عیدی و یا حتی مطلبی عیدانه پیشکش نمود؟
شرمسارم که باید هنوزما در تفهیم لزوم برابری حقوق انسانها در جامعه کوشا باشیم.
شرمسارم که هنوز نیاز به آزادی همه گیر نشده، نیازی که گویا ملموس نیست هرچند محسوس است.
شرمسارم که که هنوز رهبران جامعه ، مردم را برای شکایت از مسئولین و اعتراض به کمبودها ، به چاه مراسلات هدایت میکنند.
میگویند علی نیز سر بر چاه میگذاشت و فریادی از سر درد و رنج میکشید.
اما نمیگویند که علی اگر به چاه پناه میبرد از ظلم و جور دولتمردان بود.
میگویند که نامه ی اعتراض به چاه جمکران بیندازید تا آقا بخواند و دستی از آسمان به یاری بیاید، بگونه ای که وضعیت ثابت بماند ولی شرایط تغییر کند .اما نمیگویند همین آقا در روایات منتظر یاری دهنده است تا ظهور کند.
میگویند آزادی در اسارت زنان است اما بهشت زیر پایشان فرش میکنند.
حقوق انسانی از زنان دریغ می کنند اما نمی گویند اگر زن انسان نیست ، خود از چه حیوانی زاده شده اند.
چه بگویم که مناسبت با عید داشته باشد ، جمله " صد سال به این سالها " و یا حتی "صد سال به از این سالها" دیگر از اعتبار فروافتاده.
در جهانی که شاخه درخت حرمت دارد و نمیتوان برگی از آن چید ،لبها را میدوزند و دست و پا میبرند.
تنها آرزویم این است که خردورز شویم وحتی اگر خدایی را جستجو میکنیم ، نه پای منبر ملا و نه از سینه مادربزرگها ، که از عقل و منطق خود به آن رسیم.
باور داریم که هرچه را میشناسم به واسطه تعریفی ست که از آن بدست آورده ایم ، این تعریف چه مطابق با حقیقت باشد و چه دور از آن ، نتیجه اش قبول وجود آن است با همه شرایطی که برایش قائلیم.
خدا نیز از این قاعده مستثنی نیست.
پیش از ظهور انسان ، شناختی از او – حداقل برای انسانها – نبود .
و این نهایت درماندگی و خودفریبی ست اگر خدای خود ساخته را عاملی برای قبول استبداد و دربند بودن بدانیم.
در سال جدید شاید بهترین کار همین باشد که هرکس برای یافتن حقیقت ، شناخت خود از جهان و ماورای آنرا خانه تکانی دهد و بدنبال آنی باشد که با حقیقت و واقعیت نزدیکتر باشد.
اگر تصور خود را از خدا و مخلوق به واقعیت نزدیک کنیم ، خردورز میشویم و اگر خردورز شویم ، دیگر هرآنچه بنام دین بخوردمان دهند نمی پذیریم .
من خدا را بانی جهان با همه وسعتش میدانم . اما قوانین او را نه در کتب اربعه و فقه هزاره گذشته ، که در طبیعت جستجو میکنم.
قوانین الهی که سرپیچی از آن ممکن نیست ، همانا قوانین حاکم بر طبیعتند ، تمامی دردها و آلام نتیجه سرپیچی بشر از این قوانین است ، با این زمینه میتوان فهمید چرا گاه نوزادان ناقض زائیده میشوند و دیگر نیازی نیست تا آخوند وار بگوئیم که اگر کور نبود ، شاید هیتلری دیگر میشد و هیچ کس نمی پرسد به فرض آنکه خدا از هیتلر شدن انسان خشمگین میشود چرا خود او را کور نکرد.
دیگر برای توضیح بلایا به توجیه نیازی نیست که هرچه میکشیم از نقض قوانین حاکم بر طبیعت است.
دیگر انسانیت خود را بنام تقرب، فدای خواست رهبران دینی نمیکنیم که اگر دینی هم نازل شده ، به جهت حفظ حرمت و شان انسانی ماست و حفظ این کرامات را نمیتوان در تبعیت و تقلید از دیگری که خود محتاج نصیحت و پند است ، یافت.
تقرب به خالق ، خداگونه شدن است ، و خدایی شدن یعنی رها از وابستگی و نیاز .
نمیتوان خدا را از مردم ایران گرفت ، اما خرافات را چرا.
باید گفت که اگر آئینی را خدا وضع نموده بود ، حداقل به جهت الهی بودنش ، مورد پذیرش تمامی انسانها قرار میگرفت ، همانگونه که حتی ظالمین ، ظلم را بد میدانند و عدل را نیکو ، ایمان گریزان هم میگفتند چنین آئینی حق است اما در باطن بدنبال میل و هوس خود میرفتند.
اینکه بگوئیم دین دستخوش تغییرات شده ، ناموجه است که اگر خدا بر حفظ آئینش توانا نباشد ، چگونه انسانها قادر به پاسداری از آن خواهند بود؟
لزوم زورمداری برای متدین کردن انسان ، نشات گرفته از ذهن بیمار کسانی دارد که دین را وسیله ای مناسب جهت حامیت خود یافته اند.
نگاهی به تاریخ حیات بشریت بر ما آشکار میسازد ، این حربه از بدو تشکیل جوامع انسانی مورد استفاده تعدادی زیاده طلب و خواهان ریاست قرار گرفته است.
تنها تفاوت در لباس و مراسم است.
جادوگران جوامع اولیه بشری نیز خود را نماینده خدا و رابط انسانها با آسمان و ماورای طبیعت معرفی میکردند.
جادوگران عهد باستان ، امروزه هم لباس ، رفتار و حتی شان خود را سوای عامه میدانند ، جالب است که سه هزار سال تجربه بشری نتوانسته این خواست را تغییر دهد.کافی ست نگاهی به دادگاه ویژه روحانیت بیندازیم!
کافی ست تعیین را رهبری را مد نظر قرار دهیم.آنجا که به گفته جادوگران عصر امروز ، مردم از انتخاب حاکم بر خود ناتوانند و منتخبینشان توانا!!
بخث به درازا کشیده شد ، باقی در فرصت آتی.
سال نو را به نو شدن افکار و شیوه شناخت خود از دنیایمان اختصاص دهیم.
هرکس بجز این جهان همگانی در جهانی کوچک خودساخته زندگی میکند و دنیای مشترک را از پنجره آن جهان میبیند، بکوشیم تا دنیای خودساخته مان ، به واقعیت نزدیکتر شود.
سال نو ، سال کوروش کبیر مبارک باد!
Farhad Heyrani