شعر امروز کتاب :
من یار بی زبانم
سانسور شده بیانم
از دست جور ارشاد
سرویس شده دهانم
از بس که آب رفتم
کوچک گشته جهانم
آنچه ز من بریدند
بهتر زآنچه خوانم
از بس دروغ نوشتند
تخته شده دکانم
قیچی خشم آخوند
رفته میان رانم
اما شما بدانید
رازی که من بدانم
روزی قصیده مرگ
بر قبر شیخ بخوانم
فرهاد حیرانی
۲ نظر:
بسیار زیبا بود
سلام،
همه اش سر قیچی نیست. بیشترش سر بی حوصله گی ما و نخوانده ملایی ما است.
ارسال یک نظر