شاید
همراه پرواز پرستوی عاشقی
واژه لبخند به سرزمین سوخته من بازگردد
امید، کوبه در را بفشارد
و سپیدی، جای تمام این سیاهی ها را پر کند ...
خیلی سخته که به خانه ای بری و به اتاقی وارد شوی و بر روی صندلی هایی بنشینی که پدر و مادرت را روی آنها نشاندند و با ضربات متعدد چاقو به قتل رساندند .
سخت تر اینه که مجبور بشی برای دادخواهی نزد قاتل بری و قاتل با وقاحت تمام نه فقط پرونده قتل را مخدوش ، که حتی از مویه و عزاداری برای پدر و مادرت جلوگیری کند .
آنهم پدر و مادری که همه عمر و خود را برای رفاه و آزادی مردم هزینه کردند و با خون خود سند جنایت رژیم و مظلومیت خود را امضا کردند .
شاید تنها کاری که از دستت برمی آید این باشد که ه سعی کنی یاد آنها فراموش نشود و با جلب توجه عموم ، از تکرار این جنایات جلوگیری کنی .
و این ماجرایی ست که بر پرستو فروهر رفته و حاصل آن کتابی ست بنام : سرزمین من ، جایی که در آن پدر و مادرم به قتل رسیدند !
از او پرسیدم چرا این نام گزنده را انتخاب کردید ، و سوالاتی دیگر ...
یاد و نام همه بزرگانی که خونشان ، بهای آزادی ملت ست ، گرامی باد .
قسمت دوم :
۲ نظر:
سلام،
با سپاس، برای انتشار در وبلاگ ها ضبط شد.
ممنون خلیل گل
ارسال یک نظر