000

دوشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۵

همه عمر دیر رسیدیم!


بازی وبلاگی به مناسبت شب یلدا شیوع قراوان یافته ،
دیگه داشتم ناامید می شدم که بلوچ عزیز و باران زیبای گرامی نام مرا ذکر کردند،
اما گفتن ناگفته ها همیشه کمی تا قسمتی سخت است!

1. من عاشق حیوانات هستم بویژه ببر( و بعد گربه) ،
اما دلم نمیخواهد هیچ جانوری – ولو دست آموز یا اهلی – را
در خانه نگهدارم ، معتقدم هر حیوانی باید در محیط طبیعی
خود زندگی کند و نگهداشتن سگ گربه و پرنده و غیره ،
نشان از خودخواهی انسانها دارد ، نه ترحم!

2.در مقطع راهنمایی و همزمان با دوران بلوغ ،
برای نجات از امتحان ، بخاری مدرسه را آتش زدم و از طبقه بالا
با برف سر ناظم و مدیر را نشانه رفتم . شاید در آن مدرسه تنها
کسی بودم که نمره انضباظم ثلث اول 13 و ثلث دوم 12 بود!

3.پیش از انقلاب بسیار مذهبی بودم و تمام توضیح المسائل
را حفظ (آنهم در سن 14 سالگی ) . بعد قرآن را حفظ کردم و
تقریبا تمامی تفاسیر قرآن را خواندم ، پس از انقلاب و گذر از ایام
انقلابی و شناخت بیشتر روحانیون و رهبران مذهبی به بدعت های
فراوان در دین معتقد شدم و تمامی کتب ادیان الهی را خواندم و
نقد کردم، سرانجام در حکومت جمهوری اسلامی دین زده شدم
و منکر!
گفتم که همه عمر دیر رسیدم!

4.میگویند آدم مفروری هستم تا آنجا که اجازه نمیدهم کسی اشک
مرا ببیند ، اما در تنهایی بدنبال بهانه ای هستم برای گریستن ،
نگاه به عکس کودکان زخمی ، شنیدن ترانه ای در وصف ایران ،
یاد مادرم که بدور از او هستم ، نگاه به عکس فرزندام که بی رحمانه
آنها را به این دنیای بی رحم و پر از نفرت آورده ام و...

5.در اصفهان بدنیا آمدم و تا سن 13-14 سالگی در قم بودم!
اما از سن 9-10 سالگی شروع کردم بخواندن کتابهای آموزشی
البته در زمینه سکس! آنهم در قم !! بگونه ای که در همان سالها
تقریبا از تمام اصول عملی و اثرات روانی سکس و ازدواج آگاه
بودم ، هرچند لذت واقعی آنرادرک نمیکردم !

به شدت هوادار سکس هستم اما تا پیش از ازدواج سکس نداشتم
چرا که دلم میخواست همیشه به همسرم بگویم تو اولین و آخرینی،
پس از آنهم ، دروغ چرا ، بسیار پایم لغزیده ولی در آخرین دقایق
برگشتم تا به اعتقاد خود پایبند بمانم ، اما ، این تجربه را به هیچکس
توصیه نمیکنم . تا به کسی تعهدی ندارید ، آزادید و هرگاه متعهد
شدید هرچه برای خود می پسندید ، برای دیگری نیز روا دانید!

همان پنجم!.به شدت از ناراضی بودن مادرم و نفرین همسرم میترسم .

زن ذلیلی که شاخ و دم نداره!

از بین دوستانی که در این زمینه هنوز ننوشته اند ، نام چند نفر را میآورم:

قلم ، حتما گفتنی زیاد داره!
خسن آقا (مرد همیشه عصبانی ، خدا کنه موقع نوشتن روفرم باشه!)
سید علی گدا به امید اینکه اینبار خودش بنویسه!
ترنم به شرطی که کتاب خوندنش تموم شده باشه!
اردشیر دولت خدا کنه فارسی تایپ کنه!
هادی خرسندی همیشه مطالبش جیگره ، از یه جنس دیگره!

۲ نظر:

ناشناس گفت...

فرهاد جان به روی گولی های چشمم !!! چشم اینبار خودم مینویسم
اگر هم غلط املایی و گراماتیکی داشتم ، دیگه میگذارم تقصیر تو

ناشناس گفت...

دست شما درد نکنه ! به این نکته توجه نکرده بودم ،ولی حالا زیاد هم زمخت نشده . بهدشم مهم اینه که کارمو راه میندازه

Free counter and web stats