پس از انتخاب آقای روحانی بعنوان رییس جمهور جدید حکومت اسلامی حاکم بر ایران و با توجه به گذر او از خطوط قرمز نظام در تبلیغات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری ، عده ای خوشبین شدند به اینکه روحانی با اتکا به آرای مردم ، می تواند در برابر دیکتاتوری ولی فقیه قد علم کند و مثلا در مسایل مربوط به سیاست خارجی ، تنش زایی جمهوری اسلامی در منطقه ، دست اندازی سپاه بر منابع و ثروت عمومی و نیز تحدید آزادی ها و دستگیری های غیرقانونی بایستد و همانطور که در کارزار انتخاباتی وعده داده بود ، به این ماجراجویی ها خاتمه دهد.
این عزیزان گویی از قانون اساسی جمهوری اسلامی و شرایط حاکم بر نظام مبتنی بر ولایت فقیه آگاهی ندارند.
تمام وعده های انتخاباتی آقای روحانی بجهت جلب ارا و مشارکت بیشتر مردم برنامه ریزی شده بود. روحانی هم مانند خاتمی در درجه اول به حفظ نظام فکر می کند و حفظ این نظام بدون تنش زایی در جهان و ماجراجویی در منطقه ممکن نیست.
تاکید آقای خامنه ای بر دشمن ( موهوم ) هم سرچشمه از همین نیاز جمهوری اسلامی دارد.
از سوی دیگر شخص ولی فقیه با تنیدن تارهایی از جنس سپاه و اطلاعاتی ها به دور خود ، به گمان خویش حاشیه امنی برای تداوم استبدادش بر کشور ایجاد نموده ، وابستگی آقای خامنه ای به سپاه ، دستگاه های اطلاعاتی و نیروی بسیج و لباس شخصی ها پس از سال 88 چنان افزایش یافته که او را نمی توان از این شبکه خارج کرد.
روحانی نه می تواند و نه تمایلی دارد برای حذف سران پشت پرده ، او تنها تقاضایش همراهی آنان با برنامه هایش می باشد تا بتواند سایه تحریم و جنگ را از سر حکومت دیکتاتوری ولایت فقیه دور کند.
تفاوت روحانی با باند قدرت و شخص خامنه ای در این است که او بدرستی دریافته سیاست های تنش زا ، کشور را به ورطه ناامنی و نابودی می کشاند و عجز او ، در تفهیم این مطلب ساده به قدرتمدارانی ست که می دانند با ایجاد تنش ، دستشان برای بلعیدن ثروت ملی و قبضه بیشتر قدرت بازتر خواهد شد.