می گویند کودک از هرچه بترسد ، حتی از دعوا و تشر مادر ، باز به آغوش مادر پناه می برد . اما در سوریه چنان اوضاع بهم پیچیده که کودک سوری را حتی مادر فراموش کرده . گویا انسانیت به خواب رفته ، شرافت از دست رفته ، انسانها خون کودکان را می بینند و به خونریزی ادامه می دهند .
براستی این کشور چه دارد که مردم بی گناهش تاوان آن را با خون و دربدری پرداخت می کنند.
سوریه پس از سالها دست بدست شدن توسط استعمارگران ، سرانجام در سال 1946 استقلال یافت اما هرگز نتوانست مستقل باقی بماند .
ضعف اقتصادی و ناهمگونی بافت جامعه این کشور باعث شده تا همیشه حکومت چشم بدست بخشندگانی بدوزند که جز منافع سیاسی خود ، به چیز دیگری نمی اندیشیدند.
تنوع بافت کثرت اعتقادات جامعه سوری چنان ست که هیچ حاکمی نمی تواند تمامی آرا را به خود اختصاص دهد . و متاسفانه حکومت اقلیت علوی بر اکثریت ( 75درصدی ) سنی ها ، تنها بر زور اسلحه استوار بوده و هست.
از سال 2011 و با شروع (آنچه که از آن به غلط بهار عربی نام برده می شود ) ناآرامی ها و اعتراضات به دیکتاتوری خاندان اسد بالا گرفت .
هرچند این موج اعتراضات در اندک زمانی بسیاری از دولتهای عربی را سرنگون ساخت ، اما شرایط در سوریه بسیار متفاوت ست .
بعنوان مثال ، سوریه و لیبی وجوه مشترک و تمایزی با هم دارند ، وجه اشتراک آن ست که مردم لیبی و سوریه از بافت یکدستی برخوردار نیستند و وجه تمایز آنها این ست که در لیبی تنوع قبیله ای بسیار بود و در سوریه تفاوت اعتقادی مردم .
اما چرا در لیبی مخالفان توانستند بسادگی همراهی قدرتهای جهانی را بدست آورند و در فرایندی خشونت بار قذافی را حذف کنند اما در سوریه چنین اجماع و اقبالی بدست نیامد ؟
پاسخ ساده ست ، سوریه خط قرمز روسیه در منطقه ست .
حذف خاندان اسد و کنترل این کشور بدست غرب بمعنی از دست دادن تنها پایگاه روسیه و بهم خوردن توازن قدرت در این منطقه می باشد .
جمهوری اسلامی هم به شدت خواهان حفظ قدرت در دستان بشار اسد ست بگونه ای که برای حفظ اسد تمامی کارتهای خود را رو کرده .
بشار اسد تنها با تکیه به حمایتهای عملی جمهوری اسلامی و وجهه روسیه در جهان توانسته بر مسند قدرت باقی بماند .
در واقع روسیه خرج سوریه را از جیب جمهوری اسلامی می پردازد تا متحد خود را حفظ کند.
مورد دیگر تمایز بین سوریه و دیگر کشورهای عربی که جنبش مردمی آن به بار نشسته ، تفاوت بین اپوزیسیون دولتهاست .
در سوریه نیروهای مخالف حکومت فاقد رویه مشترک و اهداف یکسان هستند . آنها هنوز محصول به بار ننشسته ، تلاش می کنند به نفع خود در برداشت از دیگری سبقت جویند .
نیروهای مخالف اسد حتی نزد بسیاری از مردم بی اعتبارند که باوجود دیکتاتوری و ظلم مشهود اقلیت 13 درصدی ، هنوز 87 درصد دیگر راضی بهمراهی با آنان نشده اند که نیک می دانند فردایشان بهتر از دیروز نخواهد بود .
از سویی دخالتهای آشکار هم پیمانان خاندان اسد و توسل آنها به روشها غیرانسانی و جنایت ها بی شرمانه ، از بهم خوردن توازن قوا به نفع مخالفان جلوگیری می کند.
در چنین شرایطی ، تنها امید مخالفان ، ورود نیروهای غربی به صحنه ست .
امریکا از آغاز به حکومت سوریه هشدار داده بود که استفاده از سلاح شیمیایی ، خط قرمز امریکاست . شرطی که زیر پا گذاشته شد .
هنوز معلوم نیست بمباران شیمیایی مردم بی دفاع توسط حکومت صورت گرفته یا مخالفان . و این مردم ( بخصوص کودکان ) چه مظلومند که هم حکومتشان و هم مدعیان آزادی آنها ، برای رسیدن به اهدافشان از جان آنها مایه می گذارند.
شاید اپوزیسیون برای وادار کردن امریکا به مداخله نظامی ، صحنه آرایی کرده تا حکومت را مقصر جلوه دهد بویژه آنکه هواداران اسد موج حمله ها را دفع کرده اند و احتمال پیروزی قطعی مخالفان را ظاهرا از بین برده اند .
مسلما ضرر حکومت از وقوع این جنایت بیش از سود آن ست . اما هرچه هست ، آنچه نابود می شود ، شرافت و انسانیت انسانهایی ست که به تماشا نشسته اند.
جمهوری اسلامی بشدت به سوریه وابسته ست ، چرا که در صورت حذف سوریه تنها حکومت شیطانی در منطقه ( از دید غرب ) حکومت اسلامی حاکم بر ایران ست .
بدیهی ست که حذف اسد در سوریه بمعنی قطع ارتباط استراتژیک جمهوری اسلامی با حزب اله لبنان و از دست دادن قدرت تهدید ( بخوانید بلوف ) و اهرم فشار بر اسراییل و غرب ست .
جمهوری اسلامی برای بقای خود نیاز به ایجاد تنش در جهان دارد و برای این تنش نیازمند ابزارهایی ست که سوریه و حزب اله لبنان نقش اهرم فشار را دارند ، اما ...
برای شناخت حکومت اسلامی باید ابتدا خود آخوندها را شناخت ، ملایان از جنسی دیگرند ، نمی توان انتظار عکس العمل های طبیعی از آنان داشت .
آنها ( بواسطه شغل دیرینه خود ، یعنی موعظه ) بشدت اهل شعاردادن و ترساندن و بزرگنمایی هستند .
از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی تاکنون ، سران جمهوری اسلامی با شعارها و ایجاد تنش بقای خود را تضمین کرده اند.
روحانیون همانگونه که دیگران را با شعارهای ( توخالی ) می ترسانند ، خود از جمله ترسوترین افراد هستند که بدلیل همین ضعف ، تصور می کنند باید همین حربه ارعاب را بعنوان سلاح بر علیه دیگران بکار گیرند اما هرجا که سمبه پرزور بود و خطر را جدی ، جام زهر نوشیدند و حاضر شدند با خفت از تمامی شعارهای خود دست بردارند.
در مورد سوریه هم تصور می کنم همین اتفاق روی خواهد داد.
جمهوری اسلامی چنانچه متقاعد و مطمئن شود که حکومت اسد رفتنی ست ، تلاش می کند تا جامه خود را از این آتش در امان نگهدارد .
شعارها و تهدیدهای سران و وابستگان حکومت مبنی بر به آتش کشیدن خلیج فارس و ایجاد بلوا و بحران در منطقه ، با حضورجدی ناوگان های امریکا و غرب در خلیج فارس خاموش خواهد شد .
درست مثل شعارهای مبارزه طلبی حکومت علیه امریکا در بحبوحه جنگ صدام علیه ایران ، در زمانی که ناو امریکایی برای حفاظت نفتکش ها به خلیج فارس وارد شد ، سرداران سپاه تلاش کردند ناو امریکایی را با قایق های تندروی خود بترسانند ، فرمانده ناو امریکا به پرسنل سکوی نفتی ( ساسان ) پیام فرستاد تا آنجا را تخلیه کنند . در موعد مقرر تکاوران امریکایی در این سکو پیاده شدند و بعد از جمع آوری آنچه از ماموران متواری سپاه و پرسنل سکو باقی مانده بود ، سکوی نفتی را منهدم کردند .
در زمان جنگ عراق علیه ایران ، خمینی هر روز بر ادامه جنگ و فتح کربلا تاکید می کرد ، اما با حضور ناو امریکایی در خلیج فارس و سرنگون کردن هواپیمای مسافربری ایران ( که بعنوان سپر و بمنظور استتار جنگنده ها پرواز کرده بود ) بلافاصله قطعنامه 598 سازمان ملل را پذیرفت ( در حالیکه قبل از آن غرب و جهان عرب آماده بودند تا خسارت ناشی از جنگ را به ایران بپردازند !) .
بر اساس عملکرد حکومت در طی سالهای غصب ایران ، اعتقاد دارم جمهوری اسلامی استاد فرصت سوزی ست ، همیشه کار را به جایی می رساند که فرصت ها از دست رفته باشد . در مورد سوریه هم ( درست مانند مناقشه هسته ای ) بعد از رد پیشنهادهای غرب ، سرانجام با خفت شکست را پذیرا می شود تا به بقای خود ادامه دهد.
سران جمهوری اسلامی بخوبی واقفند که بیرون از مرزها جایی برای آنها نیست ، بنابراین تمامی هم و غم خود را بکار می گیرند تا بر مسند باقی بمانند .
متاسفانه آنچه از سیاست اتحادیه اروپا و حکومت امریکا دیده می شود ، تلاش آنها بجهت کنترل حکومت ست و نه شروطی برای آزادی مردم.
بدیهی ست برای قدرتهای بزرگ جهان کنترل و مراوده با یک دیکتاتور بسیار آسانتر ست تا رابطه با حکومتی مردمی که مردم بر فعالیت های حکومت نظارت دارند و اجازه نمی دهند تا منافع ملی قربانی سیاست های ابر قدرت ها شود .
بحران سوریه زمانی فروکش خواهد کرد که اپوزیسیون بی لیاقت و ناهمگون حکومت اسد اختلافات را کنار بگذارند تا غرب بتواند با متقاعد کردن روسیه به شکست قطعی اسد ، او را وادار به سازش کند .
در این میان جمهوری اسلامی نقش باربری را بازی می کند که هم بار می برد و هم هزینه بار را پرداخت می کند .