000

چهارشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۵

تذکره الروسیاه

البلاهت الوقیح ، آسد علی گدای زودباور
آن عالم ربانی ، آن شیخ مامانی ، آن رهرو بی همت ، آن شیخ بی غیرت
آن ملای بی قرار ، آن رهبر بی بخار ، آن مردمان را کرده در قفس ،آن خلق را بسته را ه نفس ، آن عاشق ترانه آمنه ، آ سید علی گدا ، خامنه .
بزرگ شیخی بود در سرای حوزه ،
گویند روزی آسید علی بر مراد خود وارد شد و گفت:
عمر تو دراز باد که گر نباشی ، ریشم را کفنم کنند. مراد گفت : نهراس که پس از من تو بیایی .
و این از معجزات سرزمین فارسیان بود که مقامات از قبل بشناختندی
از این سخن حالتی بر عارف گدا رفت که نعره زد و غش کرد.
پس از هوش آمدن قضیه را جدی گرفت و خود را تباه کرد.
از او پرسیدند : بزرگترین کیف از بلاهت وقیح شدن در چیست؟
گفت : اینکه کون اکبر کوسه بسوخت!

از کرامات شیخ همین بس که در زمانش هیچ بانگی بر نیامد مگر از سینه سوراخ شده و هیچکس به محبس نرفت مگر بی نیاز شد از طعام و روزه دار شد بر دوام!

روزی دیگر شیطان رجیم یانکی صفت(الجرج بوش) لعنت اله علیه ، در خواب حالش بپرسید شیخ علی گفت: دست بردار از این در وطن خویش غریب .
که این از عجایب بود که او ولی مسلمین میبود و هیچ مسلم از او تقلید نکرد.

از صفات روحانی آسید علی گدا این بود که یومیه به ساعاتی متوالی سیر آفاق و انفس میکرد و در این حالت منزل پر از دود مینمود و در عالم هپروت سیر میکرد ، چشمانش خمار میگشت گویی با اولیا محشور شده و مسئله از آنان باز می پرسد.
مریدان در این وقت عودها بسوزاندند تا همسایگان از عالم شیخ آگاه نگردند که به وقت رجعت از آسمان ، خواب او را درمی ربود.

-------------------------------------------------
آخوندک محمود احمدی نژاد فراخ الکانه
آن سوخته جمال ، آن نبرده فهم و کمال
آن کینه را مفتاح ، آن ملیجک مصباح
آن دارنده هاله ، آن ..س خل بیچاره
آن از تیره میمون ، آن خوراکش پنیر و تافتون
آن محو کننده اسرائیل ، آن ملائک بکرده عزرائیل
آن منابع را بداده بر باد ، شیخ محمود ان ، احمدی نژاد
کوچک اندامی داشت و دراز زبانی.
نقل است روزگاری دراز هیچ نخفت و بر لوایح بلاد انگشت میزد ،
که میگفت انگشت بر لوایح بلاد ، خواب کند مردم خراب.

روزی مریدی به والده ی شیخ محمود گفت : مهر مادری نه این بود که چنین ریختی بر فرزند بریختی.
مادر محمود گفت: هیچ مگو که نسل ما از ازل الی الابد چنین است.
الهام که از مریدان شیخ بود ، هر صباح ماشین شیخ هل میداد.بدو گفتند راز این همه هل دادن چیست؟
گفت : شیخ وعده به فردا داده . و فردا روزی معجزه این ریاضت مکشوف بگردید و الهام بر کابینه اذن دخول یافت.

عیال الهام بر صفت شیخ مکتوب بسیار نگاشت.جماعتی بدو گفتند:
تو که شیفته این شیخی ، چرا زودتر بله نگفتی؟
عیال الهام الاشد السلیطه گفت:
وصفش راحت تر از وصلش باشد!
این از کرامات شیخ بودکه هیچکس یارای نگاه خیره بدو نداشت و هرکه خیره شد بوقت خندیدنش ازعذاب جهنم دور گشت که کفاره گناهان پس داده بود.

روزی بر آسد علی که از مفاخر طلاب بود وارد شد و دستش ببوسید.
آسدعلی نوازشش نمود و گفت : تو خودت نمره بیستی ، تو مث آدمی نیستی.
شیخ محمود ان میگفت:
ما عدالت پروریم نه عداوت بر خلق ، و از کراماتش اینکه عدالتش عین عداوت بود و عداوتش عین جنایت.

روزی پس از قتلش بخواب بزرگی آمد که بزرگ درجا سکته نمود.پس روزی دیگر
بر خواب عیال نازل شد و گفت:
بواسطه خنداندن جمله خلایق دهر ، از گناهانم بگذشتند و در فردوس برین واردم نمودم !بسه دیگه سوختم سوختم .....

Farhad Heyrani

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats