000

چهارشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۴

گنجی- اسیری کز یاد رفته

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد ( وحشی بافقی)
آقای حیرانی :
امروز هنگام مطالعه بی بی سی نیوز به مطلبی راجع به اکبر گنجی بر خوردم که بسیار منقلبم کرد -درد از میان کلمات این زن چنان ملموس است که نمیشود نادیده اش گرفت................................................................باور کنید آسان نیست نشستن و منتظر مرگ عزیزی بودن.اسان نمی گذرد شبهایی که ...........نمیدانی تا صبح ادامه میابد یا نه؟ساعاتی را که دعا میکنی اما نمی دانی برای ( آزادی ) دعا میکنی یا رهاییش از دردی که میکشد.حالا .........................به فریاد مظلومانه زنی بر میخورم که از دیدار همسر بیمارش محروم شده به فرزندی که اجازه دیدار پدر را ندارد به مردی که از کوچکترین حق طبیعی یک شهروند برخوردار نیست....................وخجالت میکشم........حال خواهش عاجزانه ام از شما اینست بیایید همگی کمک کنیم نه به خاطر گنجی نه برای سیاست نه عناد ورزی به کسانی که بویی از انسانیت نبرده اند و جان و مال و ناموس این ملت را در دست دارند. بلکه برای پاسخگویی به ندای درد مند یک زن که حق طبیعی خود را طلب میکند.من فکر میکنم علی رغم فشاری که بر گرده ما سنگینی میکند هنوز تعصب ایرانی در وجود تک تک ما هست.پس فرصت را از دست ندهیم شاید با متمرکز شدن قدرت قلم وبلاگ نویسانی که هنوز قلبشان برای هموطنشان می طپد و حمایت مخاطبین راهی برای باز گشتن یک پدر به اغوش خانواده اش باز شود . با سپاس فراوان ............... باران......
متن فوق نامه ی یکی از هموطنان دردمند و اهل درد میهنمان است .
بعضی از جملات برای محفوظ بودن نام این دوست گرامی حذف شد ه .
بیا ای ابر بر باغی بگرییم که امید بهاری هم ندارد ( نیما یوشیج)

پرداختن به گنجی به منزله حمایت از یک فرد نیست که توجه به تمامی زندانیان سیاسی ست که در بند حکومت ددمنشانه آخوندی از حداقل حقوق انسانی و بل زندانی محرومند.
گنجی به جرم بی گناهی در ولایت خیانت کاران محکوم به تحمل کیفری بس ناعادلانه است.
امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم ، اکبر گنجی نماد مظلومیت زندانیان سیاسی در ایران است که توجه جهان را به خود جلب نموده . برای افشای ماهیت رژیم دیکتاتوری مذهبی در ایران و به جهت تلاش در راستای دستیابی به آزادی های حقه باید اقدام نمود... امروز و این ساعت ...........و حتی اگر اهل سیاست هم نباشیم، برای نجات جان یک انسان مبارز که هستی خود را فدای آزادی من و تو کرده ، برای زدودن اشک از چشمان همسر همراه و خسته اش ، و برای آنکه همسرانی دیگر از گزند ستیزه جویان در امان باشند ، برای شادی فرزندی که تنها گناهش داشتن پدری ست که آزادی ایرانیان را بر مهر پدری ارجح دانسته ،و برای آنکه فرزندانمان داغی اینچنین نبینند .... باید شتاب کرد. خود را باور کنیم اگر میخواهیم باورمان داشته باشند .

از خموشی من این سکوت مرا ناشنیده مگیر
دل ديوانه من به غير از محبت گناهي ندارد خدا داند
شده چون مرغ طوفان كه جز بي پناهي پناهي ندارد خدا داند
منم آن ابر وحشي كه در هر بيابان به تلخي سرشكي بيفشاند
به جز اين اشك سوزان دل نا اميدم گواهي ندارد خدا داند
اي بي وفا راز دل بشنو از خموشي من اين سكوت مرا ناشنيده مگير
اي آشنا چشم دل بگشا حال من بنگر سوز و ساز دلم را نديده مگير
( آلبوم افسانه شیرین - هایده )

این نوشته هم بد نیست خوانده شود

فرهاد حیرانی

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats