حدود ده سال پیش در مصاحبه ای گفتم : دموکراسی را نمیتوان به جامعه تزریق نمود بلکه باید جامعه خود خواستار و پذیرای آن باشد
باید خود مردم به رشد سیاسی لازم رسیده باشند و الا هرتغییری در هر کشوری ،
نتیجه ای معکوس خواهد داشت.
نتیجه ای معکوس خواهد داشت.
درسی که نیاموخته ایم .....
1. ایران
در دوران انقلاب و مبارزه مردم برای سرنگونی حکومت پهلوی ، سوالی همواره مطرح بود : چه کسی جای شاه را خواهد گرفت !
پاسخ هم همیشه یکسان بود : هر کسی بیاید بهتر از دیکتاتوری شاه خواهد بود...
آیا امروز شرایط کشور ما بهتر از زمان شاه است ؟
2. افغانستان
با کودتای داوود خان علیه ظاهر شاه و ... ، نهایتا حکومت کمونیستی بر افغانستان چیره شد .
با تحریک و حمایت های غرب ، گروه طالبان افغانستان را تصرف کرد. نه دوران طالبان بهتر از دوران داوود خان تا نجیب اله بود و نه در دوران حکومت امروزی افغانستان ، مردم آسایش و رفاه و امنیت بیشتری دارند
3. عراق
باز هم غرب ، باز هم ترور و وحشت!
صدام با حمایت و تجهیز غرب از یک دیکتاتور داخلی به متجاوزی در منطقه تبدیل شد ، غرب به ناچار برای مقابله با زیاده خواهی های او ، به عراق حمله کرد ....
در دوران جنگ با صدام ، مردم عراق و سیاستمداران غربی می گفتند ، هرکس بیاید بهتر از صدام خواهد بود.
آیا شرایط امروز عراق بهتر از زمان صدام است ؟
4. لیبی
در لیبی هم مردم با حمایت ( بخوانید تحریک و تجهیز ) غرب قذافی را سرنگون کردند . همه می پنداشتند با رفتن قذافی درهای بهشت به روی شان باز می شود.
امروز لیبی درگیر نزاع قبیله ای ست.
آیا شرایط امروز لیبی بهتر از زمان قذافی ست ؟
5. سوریه
با تحریک و حمایت عربستان و غرب ، مردم علیه خاندان اسد شوریده اند . هنوز گروه های مخالف اسد و کشورهای مداخله کننده در درگیری ها ، نمی دانند چه کسی جانشین اسد خواهد شد اما می گویند ، مهم این ست که اسد برود ، هرکه آید بهتر از او خواهد بود.
آیا شرایط فردای سوریه ( پس از رفتن اسد ) بهتر از زمان حکومت خاندان اسد خواهد بود یا اینکه حکومتی به شدت افراطی و تنش زا جایگزین آن خواهد شد ، حکومتی چون عش و طالبان !
........
بحث بر سر اسد و طالبان و شاه و خمینی نیست ، مشکل عدم درک و رشد سیاسی ( فرهنگ سیاسی ) مردم ست .
آیا ما در شرایط فعلی لیاقت حکومتی مبتنی بر دموکراسی رایج غرب را داریم ؟
برای دستیابی به این آرزو ( دموکراسی ) باید شرایط استقرار آن تحقق یابد .
به قول حافظ : دیو چو بیرون رود ، فرشته درآید !
اولین شرط تحقق دموکراسی ، تحمل تقابل آراست ، ظرفیتی که ما ایرانیان فاقد آنیم !
مثالی میزنم :
در مراسم حج تعدادی زائر ایرانی ( حجاج ) کشته شدند ، چه کسی پیام تسلیت داد و با آنان همدردی کرد ، نهایتا و البته به تمسخر ، میزبانی عربستان را به سخره گرفتیم و بر کشته شدگان لعنت فرستادیم که خود کرده را تدبیر نیست ، نمی رفتید تا کشته نشوید.
گناه این عده از هموطنان ما این بود که برخلاف عقاید ما عمل کرده بودند ، رفته بودند تا پول ایرانی ها را به کام عربها بریزند و در بازگشت ترویج خرافات کنند .....
حتی اگر به جملات قبلی نظر مساعدی داشته و ضد اسلام و مسلمانها هم باشیم ، باید به احترام آزادی ، یادشان را گرامی داریم ، حداقل به اندازه ی قربانیان ترور در پاریس !
اگر کسی جمله ای در وصف ملاها بگوید و یا اعیاد مذهبی را محترم شمارد ، چنان بر آنها می تازیم که گویی حق تنفس هم نباید داشته باشند ... یعنی دقیقا همان رویه جمهوری اسلامی را دنبال می کنیم که دگر اندیش را مجال تنفس نمی دهد .
به عبارت دیگر ، رویه ما ایرانی ها ( و البته جهان سومی ها ) یکی ست ، تنها تفاوت در دیدگاه قربانیان ست .
باور کنیم تا زمانی که دید و باور خود را تغییر نداده ایم و به ظرفیت و رشد لازم نرسیده ایم ، حتی به فرض سرنگونی جمهوری اسلامی کسی خواهد آمد که بدتر اینها خواهد بود .
در ایران به افغانی ها به چشم مجرم نگاه می کنیم ، به کشور های جهان سومی به دیده ی تحقیر می نگریم ، افکاری بجا مانده از دوران نژادپرستی نازی ها و برده داری ...
اگر بانویی خود را مکلف به رعایت حجاب بداند ، لعنش می کنیم و اگر بانویی دیگر لباس خود را از تن درآورد ، به خود حق می دهیم تا درباره او نه اظهار نظر ، که داوری کنیم ، گروهی او را فاسد و گروهی او را تابو شکن و پیشاهنگ می خوانند ، اما یکی از ما حاضر نیست تا شمشیر زبان را در نیام دهان نگهدارد و او را به حال خود واگذارد.
مشکل از مسلمانی و ادیان و مکاتب نیست ، مشکل خود ماییم که همواره خود را برحق میدانیم و دیگران را هیچ.
تا روزی که مسلمانیم ، دیگران را کافر لقب می دهیم و روزی که لباس مسلمانی از تن درآوریم ، مسلمانان را حیواناتی خشن و بدوی می نامیم .
تا زمانی که مارکسیست هستیم ، امپریالیسم را شیطان می خوانیم و به وقت سرمایه داری ، مارکسیست ها را به چوبه دار می سپاریم .
کلام آخر :
هر حکومتی برخاسته از فرهنگ و باور جامعه زمان خود ست ، جمهوری اسلامی هم برخاسته از باورهای ناشی از خودپرستی و دیکتاتور پروری جامعه ما بود .جامعه ای که همیشه نیاز به رهبر و جلودار دارد.
باید یاد بگیریم به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم وبدانیم هرگاه مخالف و معاند من از ترس زور یا ترس از چماق زبان و قلم من زبان فرکشید ، حق آزادی من هم برباد خواهد رفت.
پیش و بیش از دیکتاتوری حکومتی ، باید دیکتاتوری درون خود را سرنگون کنیم.
جمهوری اسلامی حکومت غریبی نیست ، از ماست که برماست !