دوستانی که لطف کرده و مطالب این وبلاگ را دنبال میکنند ، شاید بیاد داشته باشند که
بارها ادیان را همچون احزاب سیاسی دانسته ام فقط با این تفاوت که پیروان ادیان حق
انتخاب ندارند!
امروز سعی میکنم از تشابه روحانیون به معنای عام یعنی افرادی که از بدو تشکیل جوامع
بشری همواره سعی در اثبات ارتباط ویژه با نیرویی برتر را داشته اند ، سخن گویم.
با تشکیل کانونهای (گروهی ، اجتماعی ) انسانها که امروزه جامعه مینامیم ، اولین دهکده های
قومی بوجود آمد .
ترس از حیوانات وحشی ، بلایای طبیعی ، تجاوز همسایگان و تهیه غذا ، انسانها را مجبور به
همزیستی در کنار یکدیگر نمود ، کسانی که بواسطه قرابتهای نسبی و سببی میتوانستند
در کنار هم اهداف واحدی را دنبال کنند.
پس از آن و برای گریز از ترس ناشی از جهل و نیز کنترل افراد قبائل ، ناگزیر دست
بدامان آنی شدند که مترصد فرصتی بود برای کسب قدرت ، و این ممکن نبود مگر با
ادعای ویژگیهایی ممتاز.
همین اعتنا و نیاز کافی بود تا افراد هوشمند با ادعای ارتباط با نیروی برتر( که زمانی
آسمانی و گاه زمینی معرفی می شد )بتوانند با اشاعه خرافات ، کنترل مردم را بدست
گیرند و مخالفان را با تهمت خروج از باورها و یا نفوذ شیاطین در وجودشان ، قربانی
امیال و اهداف خود کنند.
سخن به درازا نمی کشم که این مبحث نیاز به بحثی کارشناسانه و عمیق دارد ، قصدم
تنها به بیان شباهتها و تفاوتهای این قشر متفاوت از دیگران است.
گروهی که در ایام قدیم جادوگر و سپس روحانی نامیده شده اند ، خود را واسطه خالق و مخلوق
معرفی کرده و همواره مردم را از عاقبت انکار و سرپیچی از دستورات خودساخته ،
برحذر داشته اند.
جالب است که در تاریخ میبینیم اکثر قریب به اتفاق روحانیون همیشه در خدمت قدرتهای
سیاسی و برای اداره و کنترل نیروی ملتها بوده اند.
1. تمامی روحانیون ، اعم از جادوگران و رهبران مذهبی ، لباس و آرایش ویژه ای
داشته اند تا از مردم عادی متمایز باشند.
2. تمامی آنان خود را در ارتباط با نیروی الهی ( برتر ) نامیده اند.
3.همه ی رهبران مذهبی خود را نه از جنس مردم ، که بدلیل ارتباط با نیروی برتر ، بگونه ای
خود را جلوه داده اند که گویی چیزهایی میدانند که مردم عادی قادر به فهم و نیستند و
الزامامیبایست از آنان پیروی کنند.
4. تمامی جادوگران (و ملایان) مدعی قوانینی ابداعی بوده اند و تخطی از آنها را مستوجب
کیفری سخت از جانب خود و خدایشان دانسته اند.
5.همه ی رهبران دینی ( و جادوگران ) خود قانونگذار ، مفسر و نیز مجری قوانین ابداعی
بوده اند و درک مردم را پائین تر آنی دانسته اند که بتوانند در تغییر یا تعدیل و حتی تفسیر
قانون دخالت نمایند.
6. هر جادوگر ( روحانی) مذهب و آئین خود را حق و دیگران را باطل اعلام نموده ، به
عبارت دیگر حق را تماما در تملک خویش دانسته و به فرض اعلام صحت آئین پیشین
مدعی بوده که امروز آن آئین کارآئی گذشته را نداشته و آنچه از آن باقی مانده ، همانی نیست
که میبایست باشد !
7.همه ی رهبران مذهبی ، دین را فراملیتی اعلام نموده اند تا بتوانند مجوز لشکرکشی و فتح
سرزمینهای دیگر را بدست آورند . هرچند همه ی آنها وابستگی تمام به جامعه خود داشته اند
و مردم خود را بهتر از دیگران تصور میکرده اند ، و صدالبته همانند رویه آنان زندگی کرده
و لباس پوشیده ... و محدوده تصورات و ایده آل هایشان کاملا وابسته به مردم عصر خود بوده
البته بدیهی ست که نبوغ و هوش این افراد بیش از مردم عادی بایستی باشد اما از جهت خواسته ها
و اهداف یا به تعبیر رساتر ، بهشت موعود ، نگاهشان بیش از مردم زمانشان نبوده ،
بد نیست به بهشت مسلمانان سری بزنیم تا بر وفق آرزوی اعراب آنروز ، سرزمینی پر از
درختان بارور ، چشمه های جوشان و جاری ، حوریان سیه پشم و پسرکان دلربا را بیابیم
و یا بهشت عیسی که در آنجا مردم از امنیت ، آسایش برخوردار هستند و بیماری هیچگاه
سراغی از آنان نمیگیرد ، که همه دقیقا بازگو کننده نیازهای مردم معاصر پیامبر خودشان است
8.تمامی جادوگران و روحانیون ، پیروان خود را صرفا مقلد خواسته اند تا در هرشرایطی
آماده جانبازی باشند ، نمونه ارائه قربانی به پیشگاه خدایان در اعصار گذشته که تمامی
قربانیان از زیباترین و بهترین افراد انتخاب می شده اند و امروز شهدای ادیان را همیشه
صادق ترین و مخلص ترین جوانان تشکیل میدهند.
9. خرافات از الزامات بدیهی تمامی مذاهب است که بشر تاکنون تجربه نموده ، اعتقاد به
مظاهر و آیات و نشانه های نیروی برتر ، همیشه جایگاهی مقدس نزد پیروان داشته ، چه این
نشانه درخت باشد و چه چاه و تمثیل و تشبیه ، ایجاد و ترویج این نشانه ها ، همواره عاملی
موفق بوده برای کنترل نیروی قهر مردم و انحراف ذهن آنان از انتقاد از مسئولین
10. تمامی مذاهب و آئین ها شرایط سخت را به جبر و خواست خالقی حواله میدهند که در
توصیفش همواره از شفقت و مهربانی سخن میگویند.
این مورد هم مانند قبلی دریچه ای اطمینان بخش رهبران سیاسی از تعهدات خود بگریزند
و پاسخگو نباشند.
....
موارد عدیده است اما آنچه باید درس گرفت این است که به فرض وجود خالقی و آئینی ، آیا
نباید پذیرفت که حقانیت و حقیقت طلبی میبایست از الزامات وجود چنین خالقی باشد؟
در صورت پاسخ منفی بدیهی ست که خالق خودبخود نفی میشود و در صورت قبول
فرض ، باید بپذیریم اگر بنا را بر پیروی خرد انسانی و منطق و واقعیت گرایی
و حق جویی بگذاریم ، نهایتا به راه همان خالق خواهیم رسید که او را بایستی در
این مسیر یافت.
پس چگونه است که مردم مومن ، خردسیتز شده اند و با خرافات بهتر مدارا میکنند؟
باید امیدوار بود به انقلابی دیگر اما از نوع فرهنگی و اعتقادی !