عشق و علاقه امیر قلعه نویی به استقلال را نمی توان کتمان کرد . او در سال 1367 که با قوانین من درآوردی فدراسیون وقت فوتبال روبرو بود ، حاضر شد برای آمدن به استقلال ، یک فصل از بهترین دوران جوانی خود را پشت خط بگذراند تا مجوز حضور در استقلال را پیدا کند .
او سلامتی خود را در اسقلال از دست داد اما بهترین بازیهای خود را برای استقلال به نمایش گذاشت .
قلعه نویی در زمانی که استقلال نیاز به او داشت ، با چشم پوشی از قراردادهای سنگین دیگر تیم ها ، روی نیمکت آبی پوشان نشست تا استقلال را هدایت کند ، اما !
امیرقلعه نویی خود را بیشتر از استقلال دوست دارد . وی از زمره کسانی ست که استقلال را برای خودش می می خواهد .
کافی ست نگاهی به وقایع چند دهه اخیر فوتبال داشته باشیم تا دریابیم هر زمان که تقابل امیر و استقلال روی داده ، او با افتخار پا روی پیراهن آبی گذاشته تا خود را مطرح کند . شاید در فوتبال حرفه ای چنین عملکردی به هیچ وجه مذموم نباشد ، اما کسی که ادعای عشق به استقلال را دارد ، نباید بدست خود ضربه جبران ناپذیری به عشقی زند که بهای ادعایش را عاشقانی دیگر پرداخت می کنند .
امیر قلعه نویی شاگرد مکتب پروین ست . علاقه امیر به پروین و مرام او بر هیچکس پوشیده نیست . از همین رو نحوه مدیریت و حتی ادبیات وی یادآور پروین می باشد .
امیر قلعه نویی به هیچ وجه تحمل بازیکنی را ندارد که هواداران نامش را فریاد زنند یا از او نزد جایگاه ، محبوب تر باشند . او باید همیشه بیش از همه محبوب باشد .
کینه ورزی امیر تا آنجا بر رفتار وی تاثیر می گذارد که بازیکنان بزرگی را صرفا بدلیل علاقه به فلان شخصیت یا مربی ای که از دوستان قلعه نویی نبودند ، از صحنه فوتبال ایران محو نموده .
علی سامره ، طباطبایی ، طالب لو ، علیرضا اکبرپور ، واحدی نیکبخت ، ... و حالا فرهاد مجیدی !
اما امیر غافل از این ست که فرهاد در حد و اندازه هایی نیست که او بتواند نادیده اش بگیرد .
استقلالی ها هرگز تابستان سال 1385 را از یاد نمی برند . زمانی که امیر مربی این تیم بود و حسین قریب بعنوان مدیر عامل فعالیت می کرد . در این سال که جام جهانی 2006 آلمان برگزار می شد ، درست در فصل نقل و انتقالات ، قریب و قلعه نویی برای دیدن مسابقات فوتبال به آلمان سفر کردند و استقلال را تنها گذاشتند .
فصل نقل و انتقالات به پایان رسید ، همه بازیکنان بزرگ به تیم های دیگر پیوستند که استقلال نه مربی داشت و نه مدیر عامل تا برای آن تصمیم بگیرند . حتی تعدادی از بازیکنان استقلال هم وقتی تیم را بی صاحب دیدند ، مجبور شدند پیش از پایان زمان نقل و انتقال ، با تیم جدید قرارداد ببندند .
پس از رقابت های جام جهانی ، قریب و امیر به تهران بازگشتند و اوضاع را نابسامان دیدند که استقلال مانده بود و تنی چند از بازیکنانی که بسیاری از آنها در حد و اندازه های این تیم نبودند .
پس صلاح کار خویش در استعفا دیدند تا استقلال را تنها و بی سلاح رها کنند .
امیر در سال 1386 که مربی تیم مس کرمان بود ، بعد از پیروز بر استقلال ، مشت های گره کرده خویش را به نشانه افتخار به نمایش گذاشت تا بگوید ، پیروزی خویش بر عشق به استقلال مقدم ست . اگر او نیز مثل دیگرانی که استقلالی بودند و استقلال را شکست دادند ، خویشتن داری می نمود ، هرگز گله ای از او باقی نمی ماند ، اما او نتونست غرور خویش پنهان کند که خود را بر هر چیز ، حتی استقلال مقدم می دارد .
در زمانی که بعنوان مربی سپاهان برگزیده شد ، برای آنکه نیش خویش بر پیکر استقلال فرو کند ، بازیکنان بزرگ استقلال را هدف قرار داد ، در حالیکه می توانست نمونه همان ها را از دیگر تیم برگزیند ، اما امیر مقید بود تا به استقلالی ها نشان دهد که او برتر از استقلال ست ، وی با پولهایی که در آنزمان سپاهان بی حساب خرج میکرد ، خسرو حیدری ، بیکزاده و جانو آریو را از استقلال به سپاهان کشاند تا هم تیم خود را پربار سازد و هم استقلال را از بازیکنان غنی ، تهی سازد . آنهم در حالیکه چند هفته قبلش ادعا کرده بود هرگز از استقلال بازیکنی نمی گیرد مبادا به این تیم لطمه زند !
امیر قلعه نویی برای نشستن روی نیمکت استقلال ، دست به هر لابی گری می زند و از ساخت و پاخت با افراد واهمه ای ندارد ...
شاید گفته شود که رفتار امیر حرفه ای بوده ، قبول اما مسلما با این رفتار حرفه ای نمی تواند ادعای عشق به دلدار کند که :
هیچ عاشق سخت سخت به معشوق نگفت !
حال امیر چنان از خود بی خود شده که با این پیشینه ، به فرهاد مجیدی بند کرده !
فرهاد مجیدی برای ما همان بازیکن جوانی ست که یک تنه با فدراسیون ، باشگاه بهمن و علی پروین ( که در آن دوران برای خود پادشاهی بود ) جنگید تا بتواند به استقلال بیاید .
تمامی مسئولان بهمن ، مسئولان وقت فدراسیون و دوستداران علی پرون عرصه را بر او تنگ کردند تا او مجبور شود بهمن را به مقصد پرسپولیس ترک کند اما فرهاد در اوج جوانی و با دست خالی چنان در مقابل همه ایستاد که نهایتا ناچار شدند رضایت نامه اش را بنام استقلال صادر کنند .
در زمانی که بازیکنان برای آمدن به استقلال شرط و شروط میگذاشتند ، فرهاد مجیدی در همه سالها ، قرار داد سفید امضا می کرد .
در زمانی که همین امیر قلعه نویی برای آمدن به استقلال شرط هایی چنین و چنان داشت ، فرهاد مجیدی بدون ایجاد حاشیه و بازار گرمی ، استقلال را یاری می داد.
همین امیر برای نابود کردن فوتبال فرهاد ، در سالهایی که او مربی اسقلال بود و فرهاد دوران اوجش را سپری میکرد ، فرهاد را به نیمکت چسباند تا وی از شرایط بازی دور شود و مجبور به ترک استقلال گردد ، اما فرهاد در تمامی این سالها هرگز کلامی به زبان نیاورد مبادا استقلال به حاشیه رود .
فرهاد از عمر فوتبال خود گذشت اما هیچگاه حاضر نشد بر خلاف مصلحت استقلال سخن گوید .
امروز هم که امیر بدلیل دشمنی با زنده یاد ناصر حجازی ، حاضر به پذیرش مجیدی نشده ، فرهاد برای پیوستن به تیمی دیگر تنها یک شرط گذاشته : عدم رویارویی با استقلال !
در حالیکه اگر فرهاد هم چون امیر می بود ، باید برای رویارویی با استقلال بی تاب می شد تا پس از پیروز بر استقلال ، مشت هایش را گره کند !
امیر قلعه نویی عزیز ، تو برای ما عزیزی اما:
تو در حدی نیستی که بتوانی فرهاد ما را بی تعصب بخوانی که او هرچه باشد و هست ، از تو و همه دیگرانی چون تو ، متعصب تر و دوست داشتنی تر است .